شهدا و راه خروج اساسی از مشکلات (همراه با شرح صوتی استاد طاهرزاده)
«شهدا و راه خروج اساسی از مشکلات»
«همراه با شرح صوتی استاد طاهرزاده»
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«السَّلامُ عَلَیکَ یا اباعبدالله وَعَلَی الْارْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ»
«عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللّهِ ابَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِی اللَّیْلُ وَ النَّهارُ»
«وَلاجَعَلَهُ اللّهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ»
حضرت سیدالشهدا (ع) متوجه بودند در شرایطی که یزید حاکم است، دیگر از اسلام چیزى باقى نمانده، در این رابطه در مسیر خود به سوى کربلا فرمودند:
«إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَی الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون».[1]
به راستى، دنیا تغییر چهره داده و ناپسند گشته و نیکى آن در حال نابودى است و از معروف جز رطوبتى در ته ظرف، چیزى باقى نمانده و بى برکتى زندگى همانند چراگاهى شده که جز گیاه بیمارى زا و بى مصرف چیزى در آن نمى روید. آیا نمى بینید که به حقّ عمل نمى شود و از باطل دست برنمى دارند؟! به طورى که مؤمن حق دارد در این شرایط به مرگ و دیدار خدا مشتاق باشد. به راستى من چنین مرگى را جز سعادت نمى دانم و زندگى در کنار ظالمان را جز هلاکت نمى شناسم! همانا مردم بنده ى دنیا شده اند و دین از سر زبان آنها فراتر نمى رود و دین را تا آنجا که زندگىشان را بچرخانند مى خواهند و چون در بوته ى آزمایش گرفتار شوند دینداران اندک اند.
دغدغهی حضرت سیدالشهدا (ع) نسبت به آنچه بر جامعه میگذرد در آن حدّ است که در سال 58 دو سال قبل از حرکت خود به سوی کربلا در منا در بین سرکردگان حجاج: وظیفه علما و لزوم قیام آنان در مقابل ستمگران و مفاسد و مضرات سکوت روحانیون در مقابل زورگویان و آثار زیانبار و خطرناک سهل انگارى آنان از انجام این وظیفه بزرگ متذکر میشوند و میفرمایند:
حال با توجه به آنچه در فرهنگ شهید و شهادت در طول تاریخ جریان داشته، میتوان به پدیدهی شهادت نظر کرد و گفت:
1- شهدا و نبوغ تاریخی
شهدا انسانهایی هستند دارای نبوغ تاریخی زمانهی خود و لذا میفهمند روزمرّگیها چه بر سر روح و فکر و عمل انسانِ روزگارشان میآورد و به پوچی دوران گرفتارشان میکند، آنان ماوراء روزمرّگیها نوع دیگری از حیات را در مقابل مردم زمانشان میگشایند. تنها به آثار منفی آنچه در جامعه جاری است و نصیحت برای رفع آنها، فکر نمیکنند. به راه خروج اساسی از مشکلات میاندیشند و سعی دارند در عزم و تصمیم مردمان تحولی بنیادین ایجاد کنند.
2- شهید؛ بخشی از رخدادِ هستیِ هر انسان
شهادت، حضور در تاریخی است بس متعالی. وقتی زمانه انسانها را از طریق روزمرّگیها از نَفَسْ انداخته، شهید با حرکات خود درکِ ما را از جهان و از خود تغییر میدهد و عالم دیگری را در مقابل ما میگشاید و با عمل خود به ما خطاب میکند کدامین افق را مدّ نظر قرار دهیم. از این جهت شهادت امری است اثرگذار که سبب تحول در روحهای آماده میشود. شهید برای هرکس سخنی دارد و رسالت ما تلاش برای فهم آن سخن است در بستری که دوگانگیِ بین خود و او احساس نکنیم زیرا که شهید بخشی از رخدادِ هستیِ ما است.
3- شهید؛ چشماندازی است به سوی رسالت تاریخی ما
در تشییع جنازهی مبارک شهید و شرکت در عزاداری او، این تماشاگر است که در جایگاه بازیگر قرار میگیرد، زیرا شهادت، گشودگیِ انسانی است که از محدودهی همهی خودخواهیها به در آمده و به سوی تماشاگرِ خود گشوده شده است. یعنی شهید، چشماندازی است به سوی رسالت تاریخی ما، رسالتی که جامعهی دینی به اوج دوستی نسبت به همدیگر نایل آیند و «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» ظهور کند. [2]
4- شهادت؛ فرایندیِ فیمابین
شهادت، فرایندیِ فیمابین است؛ ما بینِ شهیدان و ملتی که برای آرمانِ آن ملت، شهادتِ شهیدان شکل گرفته و از آن به بعد، شهادت در درون آن ملت معنی تاریخیِ خود را باز مییابد، دیگر دوگانگی در میان نیست، بلکه حرکتی است که بازیگر و تماشاگر را در خود غرق میکند و همه در اوج یگانگی به آرمانی میاندیشند که آن تاریخْ ظرفیت تحقق آن را دارد.
5- حضور در تاریخی دیگر
رسالت شهید، تغییر جهانی است که انسانها در آن زندگی میکنند تا از آن به بعد با جهانی دیگر مواجه شوند. شهید، ما را از جهانمان و از خودمان تغییر میدهد و نحوهی دیگری از هستی را در مقابل ما میگشاید و این همان معنایِ «حضور در تاریخی دیگر» است. شهید، هنگامی که وارد میدان شهادت میشود هستیِ تامّ و تمام خود را در تاریخی جدید به نمایش میگذارد و از این طریق متولد میشود و هرگز نمیمیرد. همان معنایی که قرآن میفرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آلعمران/169).
6- شهید و تذکر به آیندهی گمشده
اینکه ملت ما در زمانهایی دارای چشمانداز در زندگی خود هستند و مقصد خود را حتی اگر دور هم باشد، میبینند به جهت آن است که متوجهی آیندهی اصیل خود بودهاند. ما از روزی که آیندهی خود را فراموش کردیم و آیندهی جهان غرب را آیندهی خود پنداشتیم، گرفتارِ بیآیندگی و بی سر و سامانی شدیم، زیرا هر ملتی آیندهی خاص خود را دارد و شهدا متذکر آیندهای هستند که آیندهی ما است، آیندهای که تا سر حدّ «سردادن» باید جلو رفتٌ.
«والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
امام زمانمان را همچون کوفیان تنها نگذاریم
بشر باید توبه ای کند به عمق تاریخ ... و شیعیان در این میان ، باید توبه ای کنند عمیق تر ؛ چرا که نقشه سعادت بشریّت در دست آن هاست . در یک سخن ، کلید قفل غیبت به دستان شیعه است .
در روایات مرتبط با « ظهور امام عصر » أرواحنا فداه آمده است :
«آن هنگامی که برای امام،( یارانی) به تعداد اهل بدر ( 313 تن) گرد هم آیند بر آن حضرت قیام و تغییر واجب می شود.» 1
آیا در حال حاضر ، در میان جمعیت بیش از شش میلیارد نفری کره زمین ، سی صد و سیزده واجد شرایط فوق یافت نمی شوند؟
به راستی، آیا در طول این هزار و یک صد شصت و هفت سالی که از شروع غیبت می گذرد ، نبایستی حداقل در یک مقطع از تاریخ شیعه ، گروهی از شیعیان به فکر چاره می افتادند و با عزم راسخ و ایجاد معیارهای مورد نظر این روایت در خود ، ظهور مبارک امام عصر (علیه السلام) را زمینه سازی می کردند تا این که عمر دوران غیبت به این درازا نمی کشید و دوازده قرن غربت آن امام عزیزتر از جان به پایان می رسید و روزگار مردم دنیا و به ویژه شیعیان این نبود که اکنون شاهد آنیم ؟؟
البتّه مخاطب این سوال، نسل کنونی جامعه ی شیعه نیز هست و شایسته است هر یک از ما به تفکر و تأمل راجع به این حقیقت تلخ پرداخته از خویشتن بپرسیم :
نقش من در طولانی شدن غیبت امام زمان (علیه السلام) یا به عکس ، در نزدیک شدن ظهور آن بزرگوار چیست ؟ مولای من چه انتظاری از من دارد ؟ چگونه می توانم امام زمان خویش را در این عصر و زمانه یاری کنم ؟
در شرمساری ما همین بس که امام زمانمان همواره به یاد ماست و ما از آن وجود مقدس غافل ایم . ما چشم به راه ظهور آن راهبر آسمانی ایم و آن بزرگوار نیز چشم انتظار بیداری ما از خواب غفلت .
آیا وقت آن نرسیده است که باور کنیم پیشوای نجات بخش ما زنده است ؟ آیا هنگام آن نیست که خود باور کنیم و این باور را به دیگران عرضه بداریم که چاره ای جز پناه بردن به آستان مبارک محبوب نداریم ؟؟
نکند ندای " هل من معین؟" امام زمان ارواحنافداه در کربلای غیبت او بی لبیک بماند! مبادا هلهله ی اهل کوفه صدای غربت حجة بن الحسن (علیه السلام) را به گوش ما نرساند! نکند قربة الی الله، بقیه الله را تنها رها کنیم...!