رقص و سماع درویشان
«رقص و سماع درویشان»
رقص و سماع:
سماع در اصطلاح صوفیه، عبارت است از آواز خوش و آهنگ دل انگیز و مطلق قول و غزل، که به قصد صفای دل و حضور قلب و توجه به خدا شنیده می شود؛ و به ادراک و وجدی که شنونده بر اثر آنها پیدا می کند گویند. (دو اثر کهن در سماع ،نصرالله پور جوادی،مجله معارف ،دوره پنجم ،ش3،ص4-5) و رقص یکی از حرکاتیست که برخی از فرق صوفیه انجام داده و به مطلق سماع رقص نمی گویند.
صحت سماع نزد عرفا:
قبل از پرداختن به چنین بحثی ذکر یک نکته ضروری به نظر می رسد؛ و آن تمایز بین عرفا و مطلق صوفیه است. انچه ما در اینچا پیش فرض خود می گیریم این است که آن دسته از کسانی که آموزه های عرفان اسلامی را از کتاب و سنت گرفته و در فقاهت نیز دستی دارند را عارف و از مطلق تصوف جدا می دانیم.
با توجه به چنین فرضی سماع در تصوف یک امر اختلافی می باشد. تقریبا همه مشایخ تصرف و عرفان در مورد سماع بحث کرده اند. اما به طور کلی آن دسته از عرفا و صوفیانی که دغدغه کتاب و سنت دارند در برخورد با این موضوع، پیروان خود را از آن پرهیز داده اند. و برخی دیگر به تقسیم آن به سماع حرام (امیخته با بدعت و شهوت) و حلال (به عنوان غذای روح) پرداخته اند؛ و مبتدیان را سزاوار سماع ندانسته و آن را مخصوص کاملان می دانند. که این عده در محدوده حرمت و حلیت سماع اختلافات زیادی دارند. و گروهی از جهله صوفیه، مطلق سماع را حلال می دانند. و حتی برای آن مستند روایی می آورند.
(برای اطلاعات بیشتر به: عارفان مسلمان و شریعت اسلام،علی اقا نوری، انتشارات ادیان و مذاهب، مراجعه کنید.)
نظر فقها در مورد سماع:
در این باره دو منظر باید مورد توجه قرار گیرد:
اول انکه سماع از مستحسنات تصوف به شمار می آید و مستحسنات به استحباب امری و اختیار رسمی گویند که متصوفه آن را به اجتهاد خود وضع کرده اند، بی آنکه دلیلی واضح و برهانی روشن از سنت بر آن شاهد بود (مصباح الهدایه؛ 146-202)؛ و دوم اینکه سماع معمولا با آدابی خاص مانند رقص، پاره کردن خرقه و... همراه است. و در دید فقهی با توجه به آداب آن بررسی می شود.
در دیدگاه فقها، سماع با توجه به مستحسن بودن شرعی آن نزد متصوفه در شمار بدعت قرار گرفته و مذموم و حرام می باشد.
اما اگر سماع با توجه به لوازم آن بررسی گردد احکام گوناگونی پیدا خواهد کرد. به طور مثال سماعی که همراه با غنای حرام باشد، به دلیل حرمت آن نزد علمای شیعه، سماع نیز حرام می گردد و یا اگر به همراه رقص باشد، دچار اشکال می شود، اما اگر سماع را گسترده بگیریم که حتی آواز پرندگان را نیز شامل شود (دو اثر کهن در سماع، نصرالله پور جوادی) در این موارد که آمیخته به حرامی از جانب شرع نیست، اشکالی ندارد اما به این مصادیق، امروزه سماع اطلاق نمی شود. در هر حال نظر مثبتی نسبت به سماع، از جانب فقهای ما به چشم نمی خورد.
(برای مطالعه بیشتر می توانید به: عارفان مسلمان و شریعت اسلام؛ علی آقانوری و فلسفه عرفان؛ سید یحیی یثربی و مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف؛ سید ضیاءالدین سجادی مراجعه کنید.)
توضیح بیشتر:
«سماع» - که به طور معمول در قالب رقص، موسیقى، شعر و آواز است - در نزد تمامى اهل تصوف و عرفان، مورد تأیید نیست. برخى از اهل تصوف، با تمسک به بعضى از آیات قرآن کریم - که مشتقات واژه سمع در آن به کار رفته - به دنبال مستمسکى براى تأیید این موضوع بوده اند. (مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، ص189، اسرار التوحید، ص277.) عده اى دیگر این موضوع را به رقص و سماع رسول خدا «صلى الله علیه وآله» مستند ساخته اند.) مصباح الهدایة، ص201.(
گروهى دیگر از صوفیان، سماع را علاوه بر آواز خوانى، رقص و پایکوبى با ویژگىهاى دیگرى چون رقص در میان زنان نامحرم، خواندن شعر به جاى قرآن، آمیختن سماع با مىگسارى، سماع با پسران نوجوان و زیبا و گاهى با بعضى گناهان دیگر مختلط کرده اند!!
)مناقب العارفین، ج1، ص 419؛ احیاء علوم الدین، ج2، صص327 - 325؛ ابعاد عرفانى اسلام، ص 535؛ نفحات الانس، صص 461-590.(
برخى از اهل تصوف معتقدند:سماع به دلیل آنکه مبتدیان سلوک را از پراکندگى غفلت نجات مى دهد، امرى جایز و روا است!
)سماع نامه هاى فارسى، صص 83 - 84.(
گروهى دیگر نیز برآنند که سماع هیجانات، تمایلات، حسرتها، آرزوها و ناکامى هاى انسان را آشکار مى سازد و با صرف انرژىهاى روحى و مغزى - که در سماع تجلى مى یابد - کمکم فرو مى نشیند و این آرامش براى سالک ضرورى و حتمى است!)عرفان اسلامى، صص 170 - 171.(
پاره اى دیگر از صوفیان، منشأ این مسأله را امرى مقدس قلمداد کرده، مى گویند: سماع رقص نیست؛ بلکه حالتى است که انسان از هستى خویش مى گذرد و سر و پا گم کرده و بى هوش و محو مى شود!)معارف، ص 313؛ الفتوحات المکیة، ج4؛ ص88؛ طبقات الصوفیه، ص 375.(
سالک وقتى در سماع دست به هوا مى افشاند، به زبان رمز، هر چه را براى او تعلّقات خودى محسوب مى شود، به دور انداخته و از خود جدا مى سازد و چون پاى به زمین مى کوبد، خودى خود را - که از پایبندى به زمین رشته بود و او را به آن پایبند مى داشت - زیر لگد خرد مى کند و هرچه جسم در طى این حرکات بیشتر خسته مى شود، روح بیشتر احساس سبکى و بى وزنى مى کند و بیشتر خود را آماده عروج مى یابد!
)پله پله تا ملاقات خدا، ص 181.(
در واقع اینان «سماع» را وسیله اى براى عروج روح تلقى مى کردند؛ مانند نماز که دریچه اى براى ورود به عوالم الهى است! برخى نیز «سماع راست» را با «نماز راستین» متفاوت نمى دیدند و معتقد بودند: هر کس ذوق و تمیز دارد، در مورد مظروف و محتوا هرگز از تفاوت ظروف به اشتباه نمى افتد. آنچه را که غذاى روح و جان او است - در هر ظرف که باشد - مى شناسد. از این رو، در وراى ظاهر سماع و عبادت - که دو ظرف مختلف به نظر مى رسد - آنچه را در هر دو ظرف ذوق روحى به او مى دهد، جز غذاى واحد تلقى نمى کند و از همین رو هیچ اشکالى ندارد که در حال سماع نماز ترک شود!!)همان، صص 178 و 182 - 183.(
به اعتقاد ما اصل این مسأله مخدوش است و با هر رویکردى که به سماع نگریسته شود - چه سماعى که با گناه همراه است و چه بدون آن - از دیدگاه تشیع پذیرفتنى نیست؛ زیرا:یکم:
برخى از عارفان «سماع» را امرى مردود تلقى کرده و آن را نشانه ناپختگى سالک، سبک عقلى و بى خبرى دانسته اند.
)طبقات الصوفیة، ص432؛ اوراد الاحباب، ج2، ص229.(
شخصیتى همچون ابن عربى، سماع را در هر قالبش، پدیده اى ضد عرفان و ناسازگار با مقام و روح آن دانسته است. به اعتقاد وى «سلوک معنوى» وقار و طمأنینه مى آورد؛ نه جست و خیز و پاى بازى و رفتار سبک. در نظر گاه او، انفعال و شور حالى که بر اثر شنیدن نغمه ها و آوازها پدید مى آید، ریشه نفسانى دارد. این خود طبیعى و نفسانى است که به ابتهاج و جست و خیز درمى آید؛ نه خود معنوى و الهى. از این رو علاقه و دلبستگى به سماع، نشانه نقص و ناشى از انگیزه هاى غیر الهى و به نوعى وسوسه شیطان است. به گفته ابن عربى حتى اگر فردى به بلوغ عرفانى و مرحله تکمیل و کمال رسیده باشد و به سماع اشتغال ورزد، از مرحله کمال خویش سقوط کرده و به خواسته نفسانى و غیر الهى خود، جواب مثبت داده است.
)نگا: الفتوحات المکیة، ج1، ص210 به بعد و ج2، ص366 به بعد و ج3، ص562 به بعد و ج4 ص270.(
برخى از اهل عرفان این گونه بر سماع تاخته اند:«[ اینان چون] نمى توانند که مجلس فسقى بر سازند - که سالوس و ناموس ایشان خراب مى شود - قوّالان خوش گوىِ خوش آواز حاضر کنند و هرچه شان دل آرزو کند و هوى خواهد، شنوند و گویند و زنند و این را حلقه ذکر نام کنند و این نابالغان بطال، خود را بر فتراک دولت آن رسیدگان محقق مجتهد مى بندند و معصیت را عبادت مى شمرند، و آن را طریق فقر و مشایخ نام مى کنند! این نه صراط مستقیم است. بل بدعتى عظیم است که در میان امت محمد «صلى الله علیه وآله» افتاده است».
حدیقة الحقیقة، ص89.
دوم:
از آیات مربوط به «سمع»، نمى توان هیچ استفاده اى براى مستند سازى «سماع مصطلح» کرد و برخى از اهل تصوف بر بى پایگى احادیثى که موضوع را به اعمال و رفتار رسول اکرم «صلى الله علیه وآله» نسبت مى دهند، اذعان کرده اند.
عوارف المعارف، ص205.
سوم:
مسأله «حرام» ریشه در تکوین دارد و نباید محقق شود؛ از این رو چگونه پدیده اى که براى سلوک معنوى و رسیدن به مقصود نباید عملى شود و حتّى باید کوشید تا انجام نپذیرد؛ مى تواند آدمى را در سلوک مدد رساند؟! آیا مى توان خشنودى خداوند را با اعمالى که خود وى حرام کرده است، به دست آورد؟! قرآن مجید به مؤمنان خاطرنشان مى سازد: مراقب شگردهاى شیطان باشند؛ چون یکى از شگردهاى او براى گمراه ساختن مردمان این است که اعمال بد و زشت آنان را زینت بخشیده و نیک جلوه مىدهد. از این رو در اسلام به ترک شبهات و موارد مشتبه تأکید شده است؛ زیرا آنها سرچشمه فریبکارىهاى شیطان است. (نگا: انعام (6)، آیه 43؛ توبه (9)، آیه 37؛ عنکبوت (29)، آیه 38؛ فاطر (35)؛ آیه 8؛ محمد (47)، آیه 14 (
اولیاى الهى بنابر مستندات روایى و تاریخى، اگر اندک توجهى به غیر محبوب داشتند و یا پرداختن به لذتهاى حلال، مانع از سیر و سلوک آنان مى شده، توبه و استغفار مى کردند؛ چه رسد به افعال و اعمالى که گناه و حرام بودنشان محرز و ثابت است.
پژوهشى در عصمت معصومان، صص 330 - 332.
چهارم:
میزان و معیار در صحّت و سقم سیر و سلوک و روش آن، قرآن کریم و اهل بیت «علیهم السلام» است و ما در خصوص سماع در قالبهاى گوناگونش - به عنوان ابزارى تأیید شده در سلوک معنوى - دلیلى از قرآن و اهل بیت «علیهم السلام» نیافته ایم. از این رو نمى توان سماع را همچون نماز تلقى کرد و به دلیل همسانى در روح، به ظرف آن روى آورد. باید «شریعت»، در مرحله «طریقت» و نیز «حقیقت» حفظ شود و این شریعت همان بایدها و نبایدهایى است که شارع مقدس براى ما بیان کرده و نمى توان امرى را به دلیل آنکه نتیجه فرضى اش مانند نتیجه نماز (عروج روحى) است، به عنوان امرى شرعى تلقى کرد! امرى مشروع است که یا در قرآن و یا در گفتار و رفتار عترت طاهره به ما معرفى شود و در خصوص «سماع» چنین چیزى یافت نشده است.
پنجم:
این واقعیت را مى پذیریم که احساس و عواطف، بخش جدا نشدنى از ساختار روانى انسان است و این قوا ابزار و وسیله اى براى رشد و تکامل محسوب مى شود؛ چنان که این حقیقت را نیز انکار نمى کنیم که بعضى از عوامل هنرى، مى توانند زمینه ساز امور معنوى و سلوک باشند و انسان را به سوى هدفهاى عرفانى سوق دهند. اما در رابطه با تغییر احساس و عواطف و محرکهاى آن، توجّه به دو نکته بایسته است:
1. هدفى که هنر در راه آن به کار گرفته مى شود.
2. میزان و درجه تحریک احساس و نیز نوع محرک.
بدون تردید هنر جنبه ابزارى دارد؛ از این رو هم مى تواند در راه تعالى هدفهاى انسانى به کار گرفته شود و هم در راههاى ضد انسانى. پس باید قبل از هر چیز هدف و آرمان هنر شناخته شود. از سوى دیگر تشدید و تهییج عواطف - بدون رعایت اعتدال و ضوابط - نه تنها سودمند و تکامل آفرین نیست؛ بلکه ممکن است انحراف آور و گمراه کننده نیز باشد! تنها داشتن یک هدف متعالى کافى نیست؛ بلکه باید به دنبال آن از وسایل و ابزار رسیدن به آن هدف نیز درست و با کیفیت و کمیت مناسب، استفاده کرد.
پیچیدگى و حساسیت ساختار روانى انسان و رابطه آن با محرکش، ما را به این نقطه رهنمون مى شود که باید با احتیاط قدم برداریم و در این خصوص به رهنمودهاى رهبران الهى - که به خوبى به این امر واقف بوده اند - توجّه کنیم. اگر محرکى بیش از حد، عواطف و احساسات را تحریک نمود - به شکلى که کارآیى و داورى مدیریت حرکت مختل شود - آدمى را در به کارگیرى درست از عواطف براى سیر تکاملى خویش، ناکام خواهد ساخت.
«سلوک عرفانى» یک سیر صرفاً احساسى و انگیزشى نیست؛ بلکه طریق مشخص و راه معلوم و معینى دارد که سرعت بیش از حدّ در آن، موجب انحراف در آن مى شود. از این رو در این خصوص باید گوش جان به رهنمودهاى رهبران الهى سپرد و دانست که با چه ابزارى، مى توان احساسات و عواطف را به حد و اندازه و معتدل، در سلوک معنوى به خدمت گرفت. روشن است که سماع در قالب گوناگون آن، محرکى است که اعتدال در عواطف، احساسات و هیجانات را از میان مى برد و تلقین پذیرى و توهم را - که موجب انحراف در سلوک معنوى مى شود - در پى مى آورد.
)عرفان اسلامى، س 167 - 171.(
صدرالمتألهین درباره این مسأله مى گوید:«نُقل مجالس این گروه اشعار است. شعرهایى در توصیف زیبایى معشوقان و دلربایى محبوبان و لذت وصال و درد فراق آنان! در صورتى که بیشتر حضار این مجالس سفلگانى از عوام الناس اند با قلبهاى آکنده از شهوات و درونهایى از لذتگیرى و توجه به صورتهاى زیبا، جدا نشدنى! به همین سبب خواندن اشعارى چنین با آهنگهاى مخصوص، جز برانگیختن آن شهوتهاى پنهان و بیماریهاى مزمن - که در درون آنها ریشه دوانیده است - کارى نمى کند».
(عرفان و عارف نمایان، ص57؛ براى اطلاع بیشتر در خصوص سماع. ر.ک: سید محمد على مدرسى طباطبایى سماع؛ عرفان و مولوى، انتشارات یزدان؛ حسین حیدرخانى، سماع عارفان، انتشارات سنایى؛ هاشم معروف الحسنى، تصوف و تشیع، صص 440 - 456؛ نقد صوفى، صص 259 - 295(.
تو زمینه ای که فعالیت میکنید جزو بهترین سایت ها هستید.