شهیدی که هیچ تصویری از او در اینترنت یافت نشد!
«شهید حاج جمشید قره سواری»
«شهیدی که هیچ تصویری از او در اینترنت یافت نشد»
«شهید جمشید قره سواری» در دوازدهم فروردین هزار و سیصد و بیست و نه در خوزستان به دنیا آمد و تا دوره متوسطه به تحصیلاتش ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب به عنوان پاسدار در سپاه پاسداران مشغول به کار شد.
وی به همراه همسر و چهار فرزندش در شهر اهواز زندگی می کرد تا اینکه در چهاردهم بهمن هزار و سیصد و شصت و پنج توسط نیروهای سازمان تروریستی مجاهدین خلق «منافقین» در مقابل منزل مسکونی اش ترور شد و بر اثر اصابت 8 گلوله در سی و شش سالگی به شهادت رسید.
این جملات تنها اطلاعات رسمی موجود دربارة این شهید عزیز در اینترنت می باشد!!!!!!
اطلاعات بیشتر دربارة نحوة شهادت این شهید از زبان فرزندشان:
خواهران گرامی توجه داشته باشند که بالاتنه پیکر شهید برهنه است. اگر تمایل ندارند اصراری بر دیدن عکس نیست.
راوی (انسیه قره سواری فرزند دوم شهید):
«شبی که پدرم یه شهادت رسید جمعه بود. منزل مادر بزرگم بودیم وقتی که داشتیم خداحافظی می کردیم که بیاییم خانه، مادربزرگم اصرار داشت که امشب همین جا بمونیم و نرویم خانه. اما تقدیر چیز دیگری را رقم زده بود. به خانه خودمان آمدیم. فردا صبح املاء داشتم و از بابا جمشید خواستم که برام دیکته بگه، چند خطی بیشتر ننوشته بودم که صدای در خانه به صدا در آمد. ساعت ده شب بود. من رفتم که در خانه رو باز کنم. در را که باز کردم دیدم دو نفر با لباس نظامی سوار بر موتور با عینک دودی هستند. گفتند با بابا کار داریم. قیافه شون مشکوک بود. خواستم در رو ببندم که یکی از آنها پایش رو بین در گذاشت. رفتم به بابا اطلاع دادم. پدر آمدند درب منزل، بابا اونها رو شناخت و باهاشون دست و روبوسی کرد و خواست که آنها را دعوت کنه که بیایند داخل منزل. (اتاق بابا دقیقا روبروی راهرو و کنار درب ورودی منزل بود.) همین که بابا داشت در اتاق پذیرایی را باز می کرد دیدم چیزی از زیر کاپشن یکی از آنها بیرون آمد. (یک کلاشینکف بود) بابا تنها کاری که تونست بکنه این بود که به من بگه بخوابم روی زمین. اولین تیر رو به گردن و نزدیک گوش او زدند. (که مستقیم به شاهرگ ایشون خورده بود و خون فوران کرد) قبل از اینکه بتواند کاری بکند رگبار تیر به سمت پدر و داخل خانه روانه شد. 7 تیر دیگه به بدن بابا اصابت کرد. بعد از اینکه از شهادت پدرم مطمئن شدند شروع کردن به تیراندازی به در و دیوار و راهرو خانه. و بعد شروع کردند به شعار دادن بر ضد امام (ره) و انقلاب و بعد به سرعت رفتند»
آن شب علاوه بر آن دو نفر موتور سوار، دو پیکان (که دو طرف کوچه ایستاده بودند)، به همراه یک موتور سوار دیگرکه داخل کوچه آمده بود همگی به عنوان پشتیبان عملیات آمده بودند. برای اینکه از ورود همسایه ها به داخل کوچه جلوگیری کنند شروع می کنند به تیراندازی هوایی و شلیک به تیر برق که باعث می شود برق نیمی از کوچه قطع بشود و بعد سریعا فرار می کنند.
همسر شهید وقتی بالای سر حاج جمشید می آید با اینکه می بیند نفس نمی کشد و شهید شده است همچنان امید دارد که زنده بماند و با ماشین یکی از همسایه ها او را داخل پتو قرار داده و به نزدیک ترین بیمارستان می روند. آنجا به محض دیدن بدن بی جان شهید او را مستقیم به سردخانه منتقل می کنند.
حاج جمشید قره سواری غیر از دفعه آخر دو بار دیگر نیز مورد سوء قصد قرار می گیرد که جان سالم به در می برد. و با هر بار ترور منزل خود را تغییر می داده. یک بار در محله کانتکس، یکبار در یوسفی و بار آخر هم در 24 متری.
صبح روز بعد رادیو مجاهدین خلق رسما مسئولیت این ترور را به عهده گرفت. ولی متاسفانه تلاشها برای یافتن منافقین به نتیجه ای نرسید.
نرگس (فرزند ارشد شهید): تا مدتها بعد از شهادت پدر مامان جای خون بابا را که روی در و دیوار خانه خشک شده بود پاک نکرد و حتی بعد از اصرار اطرافیان که خونها را پاک کرد جای گلوله ها بر روی دیوار و در خانه تا سالیان سال بود. مادر حاضر نمی شدند آن خانه را ترک کنند و تا آخرین سالهای عمرشان در همان منزل بودند. حدود دو سال آخر عمرشان بود که راضی شدند آن خانه را بفروشیم و به خانه ای در همان کوچه (و تقریبا روبروی خانه خودمان) خریدیم و دو سال بعد در همان منزل جدید هم فوت نمودند.
پدر شما چه سمتی در سپاه داشتند:
دقیقا نمی دانم. فقط می دانم که رئیس زندان کارون اهواز بودند و خیلی از منافقین و زندانیان زیر نظارت بابا بودند و من فکر می کنم یکی از همان منافقین هم بالاخره زهر خودش را ریخت و پدر را شهید کرد. تنها چیزی که از بابا داریم غیر از عکسها، نوار صوتی است که از بابا موجود است که شب ولادت یکی از ائمه دارند برای زندانیان سخنرانی می کنند. این نوار مونس تنهایی های من است. هر وقت دلم برای بابا تنگ می شود آن نوار را گوش می کنم و اشک می ریزم.
وقتی آمدیم توی این خانه آخری که شهید شدند به خاله ام گفته بودند «اینجا خانه آخرت من است.»
من خیلی مجله شاهد رو دوست داشتم. اون زمانها از مجله های محبوب در بین مردم و بخصوص خانواده های شهدا بود. همیشه بابا برام می خرید. یک بار به بابا گفتم کاش میشد که این مجله را هر دفعه می آوردند دم در خانه. که پدر گفتند: «ان شاء الله بعدا خودشان برایت می آورند» آن زمان متوجه منظور بابا نشدم. بعد از شهادتشان فهمیدم که منظورشان از بعدا چی بود. بعد از شهادت بابا هر شماره جدید مجله که چاپ می شد یک شماره هم درب خانه ما می آمد.
بعد از شهادت بابا تمام مدارک و کتابها و اسلحه بابا و چیزهای دیگه را که مربوط به سپاه بود از خانه ما بردند. فکر کنم پدر از مسئولین حفاظت اطلاعات سپاه هم بودند. چند وقت بعد هم منافقین برادر ایشان را (عمویم که ایشان هم سپاهی بود) در منزل شخصی سر بریدند.
این تنها تصویر منتشر شده از پیکر «شهید جمشید قره سواری» در فضای مجازی است که هم اکنون (با کسب اجازه از خانوادة شهید) منتشر می شود.