ما را از خودتان جدا پنداشتید و عرب خطابمان کردید!!!
عزادار امامانمان که شدیم به مرده پرستی و افسردگی محکوممان ساختید!!
و این در حالیست که زنگ زدگی روحمان را با اشکهایمان شستشو دادیم و قلبهایمان را جلا بخشیدیم،
مریلا زارعی، بازیگر فیلمهای «چ» و «شیار 143» در بخشی از یادداشت خود در ماهنامه صنعت سینما، خطاب به حاتمی کیا نوشته است:
پیامبر اکــرم (صَلی اللهُ علیه و آله):
مؤمن به میل و رغبت خانواده اش غذا میخورد،
ولی منافق میل و رغبت خود را به خانواده اش تحمیل میکند.
کافی (ط - الإسلامیة)، ج4، ص12
قسمتی از وصیتنامه حاج سید احمد خمینی:
«به حسن و برادرانش این توصیه را می نمایم که همیشه سعی کنند در خط رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند که خیر دنیا و آخرت در آن است و بدانند که ایشان موفقیت اسلام و نظام و کشور را می خواهند. هرگز گرفتار تحلیل های گوناگون نشوند که دشمن در کمین است.»
سید احمد خمینی:
هر کس بگوید اطاعت از امام غیر از اطاعت از خامنه ای است در خط آمریکاست ما که فرقی میان رهبری امام و آقای خامنه ای نمیدانیم اینها بر ما ولایت دارند...
نرمشِ قهرمانانه که آقا میفرمایند یعنی همین!
یه کم از اینها یاد بگیرید آقایون حقوقدان و دیپلمات!
مردی در کنار رودخانهای ایستاده بود.
ناگهان صدای فریادی را شنید و متوجه شد که کسی در حال غرق شدن است.
فوراً به آب پرید و او را نجات داد...
اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را شنید و باز به آب پرید و دو نفر دیگر را نجات داد!
اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک میخواستند شنید ...!
او تمام روز را صرف نجات افرادی کرد که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند، غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانهای مردم را یکی یکی به رودخانه میانداخت...!
نتیجه اخلاقی: مشکل رو باید اساسی حل کرد و نه مقطعی.
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست.
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد…
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم!
عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی!
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند : شیشه
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن:
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند.
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری،تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
امام صادق(ع) فرمود: روزی سلمان در بازار آهنگران عبور میکرد، دید جوانی فریاد میکشد و جمعیت بسیاری دور او را گرفتهاند و آن جوان به روی زمین افتاده و بیهوش شده است. مردم تا سلمان را دیدند نزد او آمدند و گفتند: گویا به این جوان، بیهوشی یا دیوانگی روی آورده است. به بالین او بیایید و از خدا بخواهید، تا وی نجات یابد.
نام من چادر است...
نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است…
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم…
شما از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم خوب محفاظت نکردید،
هیچ وقت یادم نمیرود…
از کوچه تا بین در و دیوار همیشه همراهش بودم...
دخترم!
احتیاجی به تسبیح نیست..
دستانت را که به من بدهی..
با انگشتانت ذکر دوست داشتن میگویم...
روزنامه معلوم الحال آرمان که با لوگوی سبزش هنوز در توهم فتنه 88 بسر می برد در حالی برخی چهره ها بعنوان راز اقتدار روحانی به تصویر کشیده است که
یادش بخیر، شب عملیات کربلای 4 تو آب که افتادیم، متاسفانه عملیات لو رفته بود هواپیماهای عراقی بالای سرمون منور می ریختن و عراقیها توپ فرانسوی (بمب هایی بود که می زدند و بالای سرمون منفجر می شد) از نیزارها که گذشتیم، عراقیها با دیدن ما گفتن ، الایرانیه و با توپ 23 (مخصوص زدن هواپیماها) بصورت ضربدری شروع به تیراندازی کردن و اجازه کاری به ما نمی دادن.
منو سید مرتضی دست گردن هم انداخته بودیم یه لحظه حس شیطنت اومد سراغم ویهو گفتم آخ و رفتم زیر آب بنده خدا سید مرتضی داشت منو هی صدا میزد و گریه می کرد، که یهو سرمو از تو آب در آوردم، بغلم کرد و گفت تو رو خدا دیگه از این شوخیا نکن، گفتم ببخشید.
یه ده دقیقه که گذشت یهو سید مرتضی گفت آخ و رفت زیر آب، با خودم گفتم حقشه اگه بیرون بیاد چنان بترسونمش، اولش نمی خواستم باور کنم و همش می گفتم عجب نفسی داره هر چی منتظر موندم و گفتم سید....سید... تو رو خدا دارم نگران می شم، سید دیگه بالا نیومد راستی راستی شهید شده بود، البته قول شفاعتو قبل از شهادت به همدیگه داده بودیم.
شادی روح شهدای مظلوم غواص صلوات
خواهرم !
تو اگر دلت شکست، زیر لب نام اسوه صبر را ببر...
و تو در این شلوغی شهرمان...
اگر دلت گرفت حق داری...
اگر ناراحت شوی حق داری...
اگر به تو اهانت شد، صبر کن!
مگر نه این است که
زهراء (س) سلام الله علیها
به زینب علیها سلام
آموخت صبر کردن را...
و تاریخ زینب (س) را به اوج رساند...
دیر نیست زمانی که مهدی فاطمه (عج) بیاید
در حالی که چادر خاکی عمه جانش را در دست دارد...
برای برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج) و شادی ارواح پاک شهدا و سلامتی همه جانبازان یه صلواتی بفرستید:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم