آیا حیوانات هم قیامت و بهشت و جهنم دارند؟
«و هیچ جنبده اى در زمین و پرنده اى که با دو بال خود مى پرد نیست مگر اینکه آنها نیز مانند شما گروههائى هستند، و همه به سوى پروردگار خود محشور خواهند شد، ما در کتاب از بیان چیزى فروگذار نکردیم»
گفتارى پیرامون اجتماعات حیوانى
این آیه خطابش به مردم است، و مى فرماید حیوانات زمینى و هوائى همه امتهائى هستند مثل شما مردم، و معلوم است که این شباهت تنها از این نظر نیست که آنها هم مانند مردم داراى کثرت و عددند، چون، جماعتى را به صرف کثرت و زیادى عدد، امت نمى گویند، بلکه وقتى به افراد کثیرى امت اطلاق مى شود که یک جهت جامعى این کثیر را متشکل و به صورت واحدى درآورده باشد، و همه یک هدف را در نظر داشته باشند حال چه آن هدف، هدف اجبارى باشد و چه اختیارى.
همچنانکه از این نظر هم نیست که این حیوانات انواعى و هر نوعى براى خود امتى است که افرادش همه در نوع خاصى از زندگى و ارتزاق و نحوه مخصوصى از تناسل و تولیدمثل و تهیه مسکن و سایر شؤون حیات مشترکند، زیرا اگر چه این مقدار اشتراک براى شباهت آنها به انسان کافى است، لیکن از اینکه در ذیل آیه فرمود: «ثم الى ربهم یحشرون» استفاده مى شود که مراد از این شباهت تنها شباهت در احتیاج به خوراک و جفتگیرى و تهیه مسکن نیست؛ بلکه در این بین، جهت اشتراک دیگرى هست که حیوانات را در مساله بازگشت به سوى خدا شبیه به انسان کرده است.
وجه اشتراکى که بین انسان و حیوانات دیگر وجود دارد و موجب تشابه انسان و حیوانات دیگر در مساله «حشر» و بازگشت شده است.
حال باید دید آن چیزى که در انسان ملاک حشر، و بازگشت به سوى خدا است چیست؟ هر چه باشد همان ملاک در حیوانات هم خواهد بود، و معلوم است که آن ملاک در انسان جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى که راهى به سوى سعادت و راهى به سوى بدبختى، نشانش مى دهد، چیز دیگرى نیست، آرى، یک فرد از انسان ممکن است در طول زندگیش در دنیا به لذیذترین غذاها و موافق ترین ازدواج ها و زیباترین منزل ها برسد و در عین حال به خاطر ظلم و جورى که کرده سعادتمند در زندگى هم نباشد، و بر عکس ممکن است جمیع انواع بلاها و شدائد به او روى آورده باشد و او در عین حال به خاطر داشتن کمالات انسانى و نور عبودیت، خوش و سعادتمند بوده باشد.
پس ملاک تنها همان داشتن شعور و یا به عبارت دیگر، فطرت انسانیت است که به کمک دعوت انبیا راه مشروعى از اعتقاد و عمل به رویش باز مى کند که اگر آن راه را سلوک نماید و مجتمع هم با او و راه و روش او موافقت کند در دنیا و آخرت سعادتمند مى شود، و اگر خودش به تنهایى و بدون همراهى و موافقت مجتمع آن راه را سلوک کند در آخرت سعادتمند مى شود، یا در دنیا و آخرت هر دو، و اگر آن راه را سلوک نکند بلکه از مقدارى از آن و یا از همه آن تخلف نماید، در دنیا و آخرت بدبخت مى شود.
این آن سنتى است که فطرت هر انسانى آن را قبول داشته، و در دو کلمه خلاصه مى شود، و آن دو کلمه عبارتند از:
۱. به کار خیر و اطاعت خدا وادار کردن
۲. از عمل بد و معصیت بازداشتن
و یا بگو:
۱. به عدل و استقامت دعوت نمودن
۲. از ظلم و انحراف از حق نهى کردن.
آرى هر انسانى به فطرت سلیم خود امورى را درباره خود و دیگران نیکو شمرده و آن را عدالت مى داند، و امورى دیگر را زشت دانسته آن را به خود و به دیگران ظلم مى شمارد، دین الهى هم این فطرت را در همین تشخیص اجمالیش تایید نموده و تفصیل عدالت و ظلم را برایش شرح مى دهد.
این مطلب را بسیارى از آیات قرآنى تایید مى نماید، مانند آیه:
«و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها»
«و سوگند به جان آدمى و آن کس که آن را با چنان نظام کامل بیافرید. و در اثر داشتن چنان نظامى خیر و شر آن را به آن الهام کرد. (سوگند به این آیات) که هر کس جان خود را از گناه پاک سازد رستگار مى شود. و هر کس آلوده اش سازد زیانکار خواهد گشت.»
و آیه:
«کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیا بینهم فهدى الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و الله یهدى من یشاء الى صراط مستقیم.»
«مردم یک گروه بودند، خدا رسولان را فرستاد که (نیکوکاران را) بشارت دهند و (بدان را) بترسانند، و با آنها کتاب به راستی فرستاد تا در موارد نزاع مردم تنها دین خدا به عدالت حکمفرما باشد؛ و در کتاب حق، اختلاف و شبهه نیفکندند مگر همان گروه که بر آنان کتاب آسمانی آمد، برای تعدی به حقوق یکدیگر، پس خداوند به لطف خود اهل ایمان را از آن ظلمت شبهات و اختلافات به نور حق هدایت فرمود، و خدا هر که را خواهد راه راست بنماید.»
تفکر عمیق در اطوار زندگى حیواناتى که ما در بسیارى از شؤون حیاتى خود، با آنها سر و کار داریم، و در نظر گرفتن حالات مختلفى که هر نوع از انواع این حیوانات در مسیر زندگى به خود مى گیرند، ما را به این نکته واقف مى سازد که حیوانات هم مانند انسان داراى آراء و عقاید فردى و اجتماعى هستند، و حرکات و سکناتى که در راه بقاء و جلوگیرى از نابود شدن از خود نشان مى دهند، همه بر مبناى آن عقاید است، مانند انسان که در اطوار مختلف زندگى مادى، آنچه تلاش مى کند، همه بر مبناى یک سلسله آراء و عقائد مى باشد، و چنانکه یک انسان وقتى احساس میل به غذا و یا نکاح و داشتن فرزند و یا چیز دیگر مى کند بیدرنگ حکم مى کند به اینکه باید به طلب آن غذا برخاسته یا اگر حاضر است بخورد، و اگر زیاد است ذخیره نماید، و همچنین باید ازدواج و تولید نسل کند. و نیز وقتى از ظلم و فقر و امثال آن احساس کراهت مى نماید حکم مى کند به اینکه تن به ظلم دادن و تحمل فقر حرام است، آنگاه پس از صدور چنین احکامى، تمامى حرکت و سکون خود را بر طبق این احکام انجام داده، و از راهى که احکام و آراى مزبور برایش تعیین نموده، تخطى نمى کند.
همین طور یک فرد حیوان هم - به طورى که مى بینیم - در راه رسیدن به هدفهاى زندگى و به منظور تامین حوائج خود از سیر کردن شکم و قانع ساختن شهوت و تحصیل مسکن، حرکات و سکناتى از خود نشان مى دهد، که براى انسان، شکى باقى نمى ماند در اینکه این حیوان نسبت به حوائجش و اینکه چگونه مى تواند آن را برآورده سازد، داراى شعور و آراء و عقایدى است که همان آراء و عقاید او را مانند انسان به جلب منافع و دفع ضرر، وامى دارد. بلکه بسیار شده است که در یک نوع و یا در یک فرد از یک نوع، در مواقع به چنگ آوردن شکار و یا فرار از دشمن به مکر و حیله هایى برخورده ایم که هرگز عقل بشر آن را درک نمى کرده و با اینکه قرن ها از عمر این نژاد گذشته، هنوز به آنچه که آن حیوان درک کرده، منتقل نشده است.
آرى، زیست شناسان در بسیارى از انواع حیوانات، مانند: مورچه، زنبور عسل و موریانه به آثار عجیبى از تمدن و ظرافتکاریهایى در صنعت، و لطایفى در طرز اداره مملکت، بر خورده اند که هرگز نظیر آن جز در بعضى از ملل متمدن دیده نشده است.
قرآن کریم هم در امثال آیه «و فى خلقکم و ما یبث من دابة آیات لقوم یوقنون» مردم را به شناختن عموم حیوانات و تفکر در کیفیت خلقت آنها و کارهایى که مى کنند، ترغیب نموده، و در آیات دیگرى به عبرت گرفتن از خصوص بعضى از آنها، مانند: چهارپایان، پرندگان، مورچگان و زنبور عسل دعوت کرده است.
انسان وقتى این آراء و عقاید را در حیوانات مشاهده کرده و مى بیند که حیوانات نیز با همه اختلافى که انواع آن در شؤون و هدفهاى زندگى دارند، با این همه، همه آنها اعمال خود را بر اساس عقاید و آرایى انجام مى دهند، به خود مى گوید: لابد حیوانات هم احکام باعثه «اوامر» و زاجره «نواهى» دارند، و اگر چنین احکامى داشته باشند، لابد مثل ما آدمیان خوب و بد را هم تشخیص مى دهند، و اگر تشخیص مى دهند ناچار، مانند ما عدالت و ظلم هم سرشان مى شود، و گرنه اگر داراى آن احکام نبودند، و خوب و بد و عدالت و ظلم سرشان نمى شد، چرا بایستى انواع مختلفشان در آراء و عقاید مختلف باشند؟ از این هم که بگذریم، چرا افراد یک نوع با هم فرق داشته باشند؟ مى بایستى همه، مثل هم باشند، و حال آنکه مى بینیم این اسب با آن اسب و این قوچ با آن قوچ و این خروس با آن خروس در تند خلقى و نرمى، تفاوت فاحش و روشنى دارند، و همچنین در جزئیات دیگرى از قبیل حب و بغض و مهربانى و قساوت و رامى و سرکشى و امثال آن، همین اختلافات را مشاهده مى کنیم.
و این اختلافات خود مؤید این معنا است که حیوانات هم مثل انسان احکامى دارد، خیر و شر و عدالت و ظلم را تشخیص مى دهد، چطور شد که ما اختلاف افراد انسان را در اینگونه اخلاقیات دلیل بر اختلاف عقاید و آراء وى و تشخیص خوب و بد و عدالت و ظلم در افعالش مى دانیم، و مى گوییم که نه تنها این اختلاف در زندگى دنیایى وى تاثیر دارد، بلکه در سعادت و بدبختى اخرویش نیز مؤثر است، چون ملاک خوبى و بدى در قیامت و حساب اعمال و استحقاق کیفر و پاداش همین «عدالت» و «ظلم» است، آنوقت، همین سخن را درباره حیوانات نگوییم و نگوییم که حیوانات هم مانند انسان حشرى دارند؟ مگر جز این است که خداى سبحان، ملاک خوبى حشر و سعادت اخروى انسان را، این دانسته که اعمالش با عدالت و تقوا منطبق باشد، و ملاک بدى آن را این دانسته، که اعمالش با ظلم و فجور تطبیق کند؟ و مگر نفرموده:
«ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فى الارض ام نجعل المتقین کالفجار»
«آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار مىدهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران؟!»
از این بالاتر مگر نبودن حشر را مستلزم این ندانسته است که تمامى آسمانها و زمین و آنچه که در آن دو است بازیچه و گزاف شود و مگر در آیه پیش از آن نفرموده:
«و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار»
«و ما آسمان و زمین و هر چه را بین آنهاست بازیچه و باطل خلق نکردهایم، این گمان کافران است، و وای بر کافران از آتش دوزخ.»
پس چرا حیوانات مانند انسان حشرى نداشته باشند؟ آیا به راستى حیوانات هم قیامتى دارند؟ و آیا در پیشگاه خداى سبحان، محشور مى شوند به همان نحوى که انسان محشور مى شود؟ و آیا اگر محشور مى شوند، حشر آنها هم مانند حشر انسان است؟ اعمال آنها هم به حساب درآمده و در میزانى سنجیده شده آنگاه بر حسب تکالیفى که در دنیا داشتند با دخول در بهشت پاداش یا با ورود در آتش کیفر مى بینند؟ و آیا آنها نیز براى خود انبیائى دارند، و در دنیا تکالیفشان به وسیله بعثت انبیائى به گوششان مى رسد؟ و اگر چنین است آیا انبیاى آنها از جنس خود آنها است، و یا از جنس بشر است؟
اینها همه سؤ الاتى است که در این بحث به ذهن خواننده مى رسد، و جواب یک یک آنها بوسیله آیات قرآنى در پست های بعدی پاسخ داده می شود.
«تفسیر المیزان علامه طباطبایی»