اوج پرواز

«اگر به پرواز می اندیشید، شهادت برترین آن است»

«اگر به پرواز می اندیشید، شهادت برترین آن است»

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

«بررسی برده داری در تاریخ» (قسمت اول)

شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ق.ظ

Image result for ‫برده داری‬‎

 

«بررسی برده داری در تاریخ»

 

«قسمت اول: برده گیری و اسباب آن»

 

تا آنجا که تاریخ بشریت نشان مى دهد از زمانهاى قدیم تا حدود هفتاد سال قبل (۱) مسأله برده گیرى و خرید و فروش افرادى از جنس بشر به نام غلام و کنیز مسأله اى دائر و معروف در بین مجتمعات بشرى بوده، و شاید امروزه هم در بین بعضى از قبائل دور افتاده و عقب مانده آفریقا و آسیا معمول باشد، و این مسأله آنقدر سابقه دار و قدیمى است که نمى توان ابتدایى تاریخى براى آن پیدا کرد، ولى تاریخ این معنا را نشان مى دهد که مسأله بردگى داراى نظام مخصوصى در میان همه ملتها بوده و مقررات مخصوصى داشته است.

و معناى اصلى آن این بوده که انسان در تحت شرائط مخصوصى آزادیش سلب شده و بصورت متاعى که قابل ملکیت است مانند سایر اجناس و متاعهایى که به مالکیت درمى آید از قبیل حیوانات و نباتات و جمادات درآید، و معلوم است که اگر انسانى مملوک شد دیگر اختیارى از خود ندارد، چون اعمال و آثار او نیز به ملکیت غیر درآمده و آن غیر هر طورى که بخواهد مى تواند در اعمال و آثار او تصرف کند این آن سنتى بوده که گفتیم ملتها در بردگان اجرا مى کرده اند، چیزى که هست باید گفت مسأله برده گیرى متکى به اراده جزافى و على الاطلاق و بدون هیچ قید و شرطى هم نبوده، و خلاصه اینطور هم نبوده که هر کس هر که را که دوست مى داشته برده خود مى کرده و یا هر که را که دلش مى خواسته مى فروخته و یا مى بخشیده، گر چه در بین قوانینى که در نظام بردگى اجرا مى شده امور جزاف زیادى به حسب اختلاف آراء و عقاید اقوام و سنن آنها دیده مى شود، بلکه ریشه و اساس آن مبتنى بر نوعى غلبه و تسلط بوده است، نظیر غلبه در جنگ که مجوز این مى شده که غالب و فاتح نسبت به مغلوب هر کارى که مى خواهد بکند، بکشد، اسیر کند، از او پولى گرفته و رهایش سازد. و نظیر غلبه به ریاست که رئیس در حوزه ریاستش هر چه مى خواسته مى کرده، و همچنین نظیر غلبه و قهرى که پدر نسبت به فرزند داشته و پدر را از نظر اینکه فرزند را تولید کرده ولى امر او دانسته و به وى حق مى داده که نسبت به طفل ضعیف خود هر کارى که دلش بخواهد بکند حتى او را بفروشد و یا به دیگران ببخشد و یا با فرزندان دیگران تبدیلش کند.

ما در بحثهای گذشته مکرر گفتیم که بطور کلى مسأله مالکیت در مجتمع انسانى مبنى است بر غریره اى که در هر انسانى تمام قدرت بر انتفاع از هر چیزى که ممکن است به وجهى از آن انتفاع برد وجود دارد، و انسان که مسأله استخدام، جبلى و طبیعى اوست در راه بقاى حیات خود هر چیزى را که بتواند استخدام نموده از منافع وجودى آن استفاده مى کند چه از مواد اولیه عالم و چه عناصر و چه مرکبات گوناگون جمادى و چه حیوانات و چه انسانى که هم نوع خود او و در انسانیت مثل اوست، و اگر احساس احتیاج به مسأله اشتراک در زندگى نبود آرزوى جبلیش این بود که همه افراد هم نوع خود را استثمار نماید، لیکن همین احتیاج مبرمش به اجتماع و تعاون در زندگى او را مجبور به قبول اشتراک با سایر هم نوعهاى خود در عمل و تحصیل منافع هر چیزى و انتفاع از آن نموده است، از این رو، او و سایر هم نوعانش مجتمعى تشکیل دادند که هر جزئى از اجزاى آن و هر طرفى از اطرافش اختصاص به عمل یا اعمالى داشته و تمامى افرادشان از مجموع منافع حاصله برخوردار مى شوند، یعنى نتائج اعمالشان تقسیم شده، هر کسى به قدر وزن اجتماعیش از آن سهم مى گیرد، و تن در دادن به چنین تشکیلات - همانطورى که گفتیم - بر خلاف آرزوى طبیعى و جبلى و صرفا از روى اضطرار است، به شهادت اینکه مى بینیم یک فرد از انسان با اینکه موجودى است اجتماعى هر وقت در خود قوت و شدتى مى بیند پشت پا به همه قوانین اجتماعى و مدنى که آن نیز طبیعى آدمى است زده و شروع مى کند به زور و قلدرى افراد هم نوع خود را زیر یوغ استعمار خود کشیدن و دعوى مالک الرقابى کردن و به جان آنان و نوامیس و اموالشان به دلخواه خود دست درازى کردن.

و لذا اگر خواننده محترم آزادانه و منصفانه در روش اینگونه افراد و استثمارشان تاءمل کند خواهد دید که اینان روش خود را در تملک انسانها تنها در انسانهائى که داخل در مجتمع آنان و جزئى از اجزاى آنند معتبر نمى دانسته بلکه روش مزبور را در آشنا و بیگانه و دوست و دشمن مجرى مى داشتند، چیزى که هست دشمن را از این جهت تملک مى کردند که بیگانه بود، یا به جرم دشمنى محکوم به بیگانگى و خروج از مجتمع او شده و همه آرزو و همش این بوده است که تار و پود هستى طرف را به باد داده، اسم و رسم او را محو و نابود سازد، به همین جهت از مجتمع طرف خود خارج شده و طرف هم بخود حق مى داد که او را نابود کرده و او و مایملک او را تملک کند، چون براى او احترامى قائل نبود، و همچنین پدرانى که اولاد خود را ملک خود مى دانستند آنان نیز اولاد را در عین حالى که جزو مجتمع خود مى شمردند هم طراز و هم سنگ خودشان نمى پنداشتند، و چنین معتقد بودند که فرزندان در مجتمع بشرى از متعلقات و توابع پدرانند و به همین جهت به پدران حق مى دادند که در فرزندان خود همه رقم تصرف حتى کشتن و فروختن و تصرفات دیگر را بکنند.

یا از این جهت تملک مى کردند که خصوصیاتى که در آنان بوده آنان را بر این مى داشت که خیال کنند که مافوق افراد مجتمعند و افراد هم پایه و هم وزن و در منافع شریک آنان نیستند و حق دارند که در جامعه حکمرانى نموده و از هر لذتى لب لباب (۲) آن را به خود اختصاص دهند و در نفوس افراد مجتمع همه رقم دخل و تصرف نموده حتى آنان را زیر یوغ بردگى خود درآورند، پس معلوم شد اصل اساسى در مسأله برده گیرى همان حق اختصاص و تملک على الاطلاقى بوده که انسان هاى زورمند براى خود قائل بوده اند، و نیز معلوم شد که این روش ناپسند را نسبت به طائفه مخصوصى اجرا نمى کردند، بلکه هر ضعیفى را بدون استثنا محکوم به رقیت خود مى دانستند، تنها کسانى مستثنا بودند که مثل خودشان زورمند و در وزن اجتماعى هم سنگ شان باشند، از اینان گذشته هیچ مانعى از برده گرفتن بقیه افراد مجتمع برایشان نبود، و عمده این بقیه سه طائفه بودند: 

۱. دشمنانى که با آنان سر جنگ داشتند.

۲. فرزندان خرد و ضعیف آنان و هم چنین زنان نسبت به اولیاى خودشان.

۳. هر مغلوب ذلیلى نسبت به غالب عزت یافته خود.

ادامه دارد....

«تفسیر المیزان علامه طباطبایی»

************************************************************************

۱) هفتاد سال نسبت به تاریخ نوشتن تفسیرالمیزان است. تفسیر المیزان در مدتی ۲۰ ساله نوشته شده و در سال ۱۳۵۰ ه.ش به پایان رسیده است.

۲) لب الباب به معنی خالص و چکیده است

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">