لغو دو سبب از اسباب بردگی در اسلام
«بررسی برده داری در تاریخ»
«قسمت دوم: لغو دو سبب از اسباب بردگی در اسلام»
نظر اسلام درباره برده گیرى (۱) چیست؟
همانطورى که در پست قبل بیان شد عمده اسباب برده گیرى سه چیز بود:
۱. جنگ (۲)
۲. زور و قلدرى:
یکى از تضییقات اسلام این بود که سبب اخیر را لغو کرد و حقوق جمیع طبقات بشر را از شاه و رعیت و حاکم و محکوم و سرباز و فرمانده و خادم و مخدوم را به طور یکسان محترم شمرده، و امتیازات و اختصاصات زندگى را لغو نمود، و در احترام جان ها و عرض و مال همه حکم به تسویه (و برابری) فرمود، افکار و عقاید و خواسته هاى همه را مورد اعتنا قرار داد، یعنى همه را در بکار بردن حقوق محترم خود در حد خود تام الاختیار ساخت و همچنین آنان را بر کار خود و بر دست مزدى که کسب کرده اند و منافع وجودشان مسلط کرد.
روى این حساب زمامدار در حکومت اسلامى ولایتى بر مردم جز در اجراى احکام و حدود و جز در اطراف مصالح عامى که عاید به مجتمع دینى می شود ندارد، و چنین نیست که هر چه را دلش خواست بکند و هر چه را که براى زندگى فردى خود پسندید به خود اختصاص دهد، بلکه در مشتهیات شخصى و تمتعات زندگى فردى مثل یک فرد عادى است، و هیچگونه امتیازى از سایرین ندارد، و امر او در آرزوها و امیال شخصیش به هیچ وجه در دیگران نافذ نیست، چه آن آرزو بزرگ باشد و چه کوچک، آرى اسلام با این طرز حکومت موضوع و زمینه استرقاق به زور و قلدرى را از بین برد.
۳. داشتن ولایت ابوت و شوهرى و امثال آن.
و همچنین اسلام ولایت پدران را هم نسبت به فرزندان محدود نموده و اگر به آنان ولایتى آن هم تنها نسبت به حضانت و نگهدارى اولادشان داده در عوض بار سنگین تعلیم و تربیت شان و حفظ اموالشان در ایام حجر و کودکى آن را هم بدوششان گذاشته، و همین که این بار سنگین، به رسیدن فرزندان به حد بلوغ از دوش شان برداشته شد آن ولایت نیز از آنان سلب شده و در تمامى حقوق اجتماعى دینى با فرزندان خود برابر مى شوند همانطورى که آنان صاحب اختیار خود هستند فرزندان نیز در زندگى شخصى و تمایلات خود مستقل و صاحب اختیار می شوند، این است آن مقدار ولایتى که اسلام براى پدران نسبت به فرزندان قائل شده.
و ضمنا سفارشات اکیدى هم به فرزندان کرده که زحمات پدران را در راه تعلیم و تربیتشان منظور داشته و در عوض به آنها احسان و نیکوئى کنند، از آن جمله فرموده: «و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا على وهن و فضاله فى عامین ان اشکر لى و لوالدیک الى المصیر، و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنیا معروفا و اتبع سبیل من اناب الى»
و نیز فرموده:
«و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا» و در شریعت مقدس اسلام عقوق و رنجاندن والدین را از گناهان کبیره و هلاک کننده شمرده است.
و همچنین ولایتى را که بشر براى شوهران نسبت به زنان قائل بود از بین برده و بر عکس براى زنان در جامعه جایى را باز کرده و ارزش اجتماعى برایشان قائل شد، عقل سلیم هم جز این را درباره آنها نمى گوید و تخطى از آن را جایز نمى داند، و خلاصه در نتیجه این روش اسلام ، زنان در برابر مردان و دوش به دوش آنان یکى از دو رکن اجتماع گردیدند، و حال آنکه در دنیاى قبل از اسلام از چنین مکانت و ارزشى محروم بودند، اسلام زمام انتخاب شوهر و زمام اداره اموال شخصى آنان را به خودشان واگذار نمود و حال آنکه زنان در دنیا داراى چنین اختیاراتى نبودند و یا اگر هم بودند چنین استقلالى را نداشتند، اسلام زنان را در امور معینى با مردان شریک کرد و در امور دیگرى جدایشان نمود، چنانکه امورى را هم اختصاص به مردان داد، و در تمامى امور رعایت وضع ساختمانى بدنى و روحى شان را نمود، و در امورى مانند امر نفقه و شرکت در صحنه هاى جنگ و امثال آن کار زنان را آسان نموده بار این گونه امور را به دوش مردان گذاشت.
ارفاقى را که اسلام بزنان اختصاص داده بیش از آن ارفاقى است که درباره مردان رعایت نموده، به طورى که نظیر آن در هیچ یک از سیستم هاى مختلف اجتماعى قدیم و جدید دیده نمى شود، و ما در اینجا چند آیه از قرآن شریف به عنوان استشهاد نقل مى کنیم:
«للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن» (۲۳ نساء)
«هر یک از مرد و زن از آنچه اکتساب کنند بهره مند شوند»
و نیز فرموده:
«فلا جناح علیکم فیما فعلن فى انفسهن بالمعروف» (۲۳۴ بقره)
«بر شما گناهی نیست که آنها (زنان) در حق خویش کاری شایسته کنند»
و نیز فرموده:
«و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف» (۲۲۸ بقره)
«و برای زنان (همانند وظایفی که بر دوش آنهاست) حقوق شایسته ای قرار داده شده»
و نیز فرموده:
«انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض»
و نیز فرموده:
«لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت» (۲۸۶ بقره)
«نیکی های هر شخص به سود او و بدیهایش نیز به زیان خود اوست.»
این آیه شریفه مشتمل است بر خلاصه اى از آنچه که در آیات قبلى بیان شده و نیز فرموده:
«و لا تکسب کل نفس الا علیها و لا تزر وازره وزر اخرى» (۱۶۴ انعام)
«هیچ کس چیزی نیاندوخت مگر بر خود، و هیچ نفسی بار (گناه) دیگری را بر دوش نگیرد
آیات مطلق دیگرى نیز هست که مانند این آیات، یک فرد از انسان را چه مرد و چه زن جزء تام و کامل مجتمع دانسته و او را آنقدر استقلال فردى داده که در نتایج خوب و بد و نفع و ضرر اعمالش، از هر فرد دیگرى جدایش ساخته، بدون اینکه در این استقلال بین مرد و زن و کوچک و بزرگ فرقى گذاشته باشد، آنگاه میانشان در عزت و احترام نیز تساوى قائل شده و فرموده:
«و لله العزه و لرسوله و للمؤ منین»
«و حال آنکه عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان (چه مرد و چه زن) است.
و سپس تمامى عزت ها و کرامت هاى موهوم را لغو کرده و تنها عزت و احترام دینى را که با تقوا و عمل صالح به دست مى آید معتبر دانسته و فرموده:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم» (۱۳ حجرات)
«ای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گرداندیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و باافتخار ترین شما نزد خدا باتقواترین شمایند.»
ادامه دارد....
«تفسیر المیزان علامه طباطبایی»
************************************************************************
۱) گر چه تاریخ شیوع سنت برده گیرى در مجتمع بشرى در دست نیست، لیکن چنین بنظر مى رسد که این سنت نخست درباره اسراى جنگى معمول و سپس درباره زنان و فرزندان عملى شده باشد، براى اینکه آن مقدار که در تاریخ امم قوى و جنگى به قصص و حکایات و قوانین و احکام مربوط به سنت برده گیرى اسراى جنگى برمى خوریم به داستانهاى برده گیرى زنان و فرزندان برنمى خوریم .
این سنت در بین جمیع ملل و امم متمدن قدیم مانند هند، یونان، روم و ایران و همچنین در بین ادیان آسمانى آن روز مثل دین یهود و نصارا - به طورى که از انجیل و تورات استفاده می شود - رواج داشته است، تا اینکه اسلام ظهور نموده و پس از امضاء و قبول اصل این سنت (آن هم تنها در خصوص جنگ)، تضییقات (سخت گیری) زیادى در دائره آن و اصلاحاتى در احکام و قوانین آن کرد، تا اینکه در اثر قوانین و احکام اسلام در برده گیری (و اینکه اسلام در جهت لغو تدریجی این سنت و آزادی بردگان گامهای بزرگی برداشت)، سرانجام این سنت به اینجا کشید که در هفتاد سال قبل در کنفرانس بروکسل به طور کلى لغو گردید.
«فردینان توتل» در معجم خود که درباره اعلام شرق و غرب نوشته در صفحه (219) مى گوید: مسأله برده گیرى در بین ملل قدیم شایع بود، و این برده ها از همان اسراى جنگى و طوائف مغلوبه بودند، و این روش در بین یهود و یونانیها و رومیها و عرب جاهلیت و همچنین در اسلام داراى نظام معروفى بود، و لیکن رفته رفته رو به زوال و لغویت گذاشت، نخست در هند در سال (1843) و سپس در مستعمرات فرانسه سنه (1848) و در ایالات متحده آمریکا بعد از جنگ انفصال در سنه (1865) و در برزیل در سال (1888) لغو شد، تا آنکه در سال (1890) در بروکسل کنفرانسى تشکیل یافته و به لغویت آن قرارى صادر گردید، الا اینکه تا کنون در سراسر جهان لغو نشده، هنوز هم در بعضى از قبائل آفریقا و همچنین بعضى از نقاط آسیا آثارى از آن باقى است، و منشاء این لغویت همان تساوى بشر است در حقوق و واجبات و ضروریات زندگى.