اوج پرواز

«اگر به پرواز می اندیشید، شهادت برترین آن است»

«اگر به پرواز می اندیشید، شهادت برترین آن است»

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

گیاهخواری یا گوشت خواری؟ نظر اسلام چیست؟

جمعه, ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۲۸ ب.ظ

Image result for ‫گیاهخواری یا گوشتخواری‬‎

 

گوشتخواری یا گیاهخواری؟

 

 

نظر اسلام چیست؟

 

۱. عقاید امتها در مورد خوردن گوشت

در این معنا هیچ شکى نیست که انسان مانند سایر حیوانات و گیاهان مجهز به جهاز گوارش است ، یعنى دستگاهى دارد که اجزائى از مواد عالم را به خود جذب مى کند، به آن مقدارى که بتواند در آن عمل کند، و آن را جزء بدن خود سازد، و به این وسیله بقاى خود را حفظ نماید، پس بنابراین براى اینگونه موجودات هیچ مانعى طبیعى وجود ندارد از اینکه هر غذائى که براى او قابل هضم و مفید باشد بخورد، تنها مانعى که از نظر طبع تصور دارد این است که آن غذا براى آن موجودات ضرر داشته باشد، و یا مورد تنفر آنها باشد.

اما متضرر شدن مثل اینکه در یابد که فلان چیز خوردنى براى بدن او ضرر دارد، و نظام جسمى او را بر هم مى زند، براى اینکه مسموم است و یا خودش سم است، در چنین مواردى انسان و حیوان و نبات از خوردن امتناع مى ورزد و یا مثل اینکه دریابد که خوردن فلان چیز براى روح او ضرر دارد، مثل چیرهائى که در ادیان و شرایع مختلفه الهى تحریم شده، و امتناع از خوردن این گونه چیرها امتناع به حسب طبع نیست، بلکه امتناع فکرى است.

و اما تنفر عبارت است از اینکه انسان یا هر جاندار دیگر چیزى را پلید بداند، و در نتیجه طبع او از نزدیکى به آن امتناع بورزد، مثل اینکه یک انسانى نجاست خود را بخورد که چنین چیزى نمى شود، زیرا انسان نجاست خود را پلید مى داند، و از نزدیکى به آن نفرت دارد،

بله گاهى انسانهاى دیوانه و یا کودک دیده شده اند که نجاست خود را بخورند، گاهى هم مى شود که تنفر انسان از خوردن چیزى به حسب طبع نباشد، بلکه این امتناعش مستند باشد به عواملى اعتقادى، چون مذهب و یا عادت قومى، و سنت هاى مختلفه اى که در مجتمعات گوناگون رائج است، مثلا مسلمانان از گوشت خوک نفرت دارند، و نصارا آن را خوراکى مطبوع و پاکیزه مى دانند، و در مقابل این دو امت، ملل غربى هستند، که بسیارى از حیوانات از قبیل قورباغه و خرچنگ و موش و امثال آن را با میل و رغبت مى خورند، در حالى که ملل مشرق زمین آنها را پلید مى شمارند، این قسم از امتناع، امتناع بر حسب طبع اولى نیست، بلکه بر حسب طبع ثانوى و قریحه اى است کسبى.

پس روشن شد که انسان در تغذى به گوشت ها طرق مختلفه اى دارند، طرقى بسیار که از نقطه امتناع شروع و به نقطه آزادى مطلق در عرضى عریض ختم مى شود، هر چه را که مباح و گوارا مى داند دلیلش طبع او است، و آنچه را که حرام و ناگوار مى داند دلیلش یا فکر او است یا طبع ثانوى او.

افراط و تفریط در خوردن گوشت

در سنت بودا خوردن تمامى گوشت ها تحریم شده، و پیروان این سنت هیچ حیوانى را حلال گوشت نمى دانند، و این طرف تفریط در مساله خوردن گوشت است، و طرف افراط آن را وحشى هاى آفریقا (و بعض متمدنین اروپا و غرب) پیش گرفته اند، که از خوردن هیچ گوشتى حتى گوشت انسان امتناع ندارند.

اما عرب در دوران جاهلیت گوشت چهارپایان و سایر حیوانات از قبیل موش و قورباغه را مى خورد، چهارپایان را هم به هر نحوى که کشته مى شد مى خورد، چه اینکه سرش را بریده باشند، و چه اینکه خفه اش کرده باشند، و چه طورى دیگر مرده باشد، که در قرآن به عنوانهاى «منخنقه» و «موقوذه» و «متردیه» و «نطیحه» و نیم خورده درندگان از آنها یاد شده بود، و وقتى مورد اعتراض واقع مى شدند مى گفتند: چطور شد که آنچه خود شما مى کشید حلال است، و آنچه خدا مى کشد حرام است، همچنانکه امروز نیز همین جواب از پاره اى اشخاص شنیده مى شود، که مگر گوشت با گوشت فرق دارد، همینکه گوشتى سالم باشد و به بدن انسان صدمه وارد نیاورد آن گوشت خوردنى است، هر چند که بى ضرر بودنش به وسیله علاجهاى طبى صورت گرفته باشد و خلاصه گوشت حرام آن گوشتى است که دستگاه گوارش آن را نپذیرد، از آن گذشته همه گوشتها براى این دستگاه گوشت است، و هیچ فرقى بین آنها نیست.

و نیز در عرب رسم بود که خون را مى خوردند، و آن را در روده حیوان ریخته با آن روده کباب مى کردند، و مى خوردند، و بخورد میهمانان مى دادند و نیز رسمشان چنین بود که هر گاه دچار قحطى مى شدند، بدن شتر خود را با آلتى برنده سوراخ مى کردند، و هر چه خون بیرون مى آمد مى خوردند، امروز نیز خوردن خون در بسیارى از امت هاى غیر مسلمان رائج است.

و این سنت در بت پرستان چین رواج بیشترى دارد، و بطورى که شنیده مى شود از خوردن هیچ حیوانى حتى سگ و گربه و حتى کرمها و صدفها و سایر حشرات امتناع ندارند.

و اما اسلام در بین آن سنت تفریطى و این روش افراطى راهى میانه را رفته، از بین گوشتها هر گوشتى که طبیعت انسانهاى معتدل و یا به عبارتى طبیعت معتدل انسانها آن را پاکیره و مطبوع مى داند، در تحت عنوان کلى طیبات حلال کرده، و سپس این عنوان کلى را به چهارپایان یعنى بهائم که عبارتند از گوسفند و بز و گاو و شتر و در بعضى از چهارپایان چون اسب و الاغ به کراهت و در میان پرندگان به هر مرغى که گوشت خوار نباشد که علامتش داشتن سنگدان و پرواز به طریق بال زدن و نداشتن چنگال است و در آبزیها به ماهیانى که فلس دارند، به آن تفصیلى که در کتب فقه آمده تفسیر کرده است.

و از این حیوانات حلال گوشت خون و مردار و آنچه براى غیر خدا ذبح شده را تحریم کرده، و غرض در این تحریم این بوده که بشر بر طبق سنت فطرت زندگى کند، چون بشر در اصل فطرت به خوردن گوشت علاقمند است، و نیز فطرتا براى فکر صحیح و طبع مستقیم که از تجویز هر چیزى که نوعا ضرر دارد، و یا مورد نفرت طبع است امتناع مى ورزد، احترام قائل است.

Image result for ‫ذبح حیوانات‬‎

۲. چگونه اسلام، کشتن حیوان را تجویز کرده با اینکه رحم و عاطفه آن را جایز نمی داند؟

چه بسا که این سوال به ذهن بعضى وارد شود، که حیوان نیز مانند انسان جان و شعور دارد، او نیز از عذاب ذبح رنج مى برد، و نمى خواهد نابود شود و بمیرد، و غریزه حب ذات که ما را وامى دارد به اینکه از هر مکروهى حذر نموده، و از الم هر عذابى بگریزیم، و از مرگ فرار کنیم، همین غریره ما را وا مى دارد به اینکه نسبت به افراد همنوع خود همین احساس را داشته باشیم، یعنى آنچه براى ما درد آور است براى افراد همنوع خود نپسندیم، و آنچه براى خودمان دشوار است براى همنوع خود نیز دشوار بدانیم، چون نفوس ‍ همه یک جورند.

و این مقیاس عینا در سایر انواع حیوان جریان دارد با این حال چگونه به خود اجازه دهیم که حیوانات را با شکنجه اى که خود از آن متالم مى شویم متاءلم سازیم، و شیرینى زندگى آنها را مبدل به تلخى مرگ کنیم، و از نعمت بقاء که شریف ترین نعمت است محروم سازیم؟ و با اینکه خداى سبحان ارحم الراحمین است، او چرا چنین اجازه اى داده؟ و رحمت واسعه اش جگونه با این تبعیض در مخلوقاتش مى سازد؟ که همه جانداران را فدائى و قربانى انسان بسازد؟

اساس شرایع دین و زیربنای آن حکمت و مصالح حقیقی است و نه عواطف وهمی

جواب از این سوال در یک جمله کوتاه این است که اساس شرایع دین و زیر بناى آن حکمت و مصالح حقیقى است، نه عواطف وهمى، خداى تعالى در شرایعش حقائق و مصالح حقیقى را رعایت کرده ، نه عواطف را که منشاش وهم است.

توضیح اینکه اگر خواننده محترم وضع زندگى موجوداتى که در دسترس او است به مقدار توانائیش مورد دقت قرار دهد، خواهد دید که هر موجودى در تکون و در بقایش تابع ناموس تحول است و مى فهمد که هیچ موجودى نیست، مگر آنکه مى تواند به موجودى دیگر متحول شود، و یا موجودى دیگر به صورت خود او متحول گردد، یا بدون واسطه و یا با واسطه و هیچ موجودى ممکن نیست به وجود آید مگر با معدوم شدن موجودى دیگر، و هیچ موجودى باقى نمى ماند مگر با فنا شدن موجودى دیگر، بنابراین عالم ماده عالم تبدیل و تبدل است، و اگر بخواهى مى توانى بگوئى عالم آکل و ماءکول است ، (پیوسته موجودى موجوداتى دیگر را مى خورد و جزء وجود خود مى سازد).

مى بینید که موجودات مرکب زمینى از زمین و مواد آن مى خوردند و آن را جزء وجود خود مى نمایند، و به آن صورت مناسب با صورت خود و یا مخصوص به خود مى دهند و دوباره زمین خود آن موجود را مى خورد و فانى مى سازد.

گیاهان از زمین سر در مى آورند و با مواد زمینى تغذیه مى کنند، و از هوا استنشاق مى نمایند تا به حد رشد برسند، دوباره زمین آن گیاهان را مى خورد، و ساختمان آنها را که مرکب از اجزائى است تجزیه نموده، اجزاى اصلى آنها را از یکدیگر جدا و به صورت عناصر اولیه در مى آورد، و مدام و پى در پى هر یک به دیگرى بر مى گردد زمین گیاه مى شود، و گیاه زمین مى شود.

قدمى فراتر مى گذاریم، مى بینیم حیوان از گیاهان تغذیه مى کند آب و هوا را جزء بدن خود مى سازد، و بعضى از انواع حیوانات چون درندگان زمینى و هوائى حیوانات دیگر را مى خورند، و از گوشت آنها تغذیه مى کنند، چون از نظر جهاز گوارش مخصوص که دارند چیز دیگرى نمى توانند بخورند، ولى کبوتران و گنجشگان با دانه هاى گیاهان تغذى مى کنند، و حشراتى امثال مگس و پشه و کک از خون انسان و سایر جانداران مى مکند، و همچنین انواع حیواناتى دیگر که غذاهائى دیگر دارند، و سرانجام همه آنها خوراک زمین مى شوند.

دلایل آنکه انسان هم گوشتخوار است و هم گیاهخوار 

۱. شکل دندانها 

پس نظام تکوین و ناموس خلقت که حکومتى على الاطلاق و به پهناى همه عالم دارد، تنها حاکمى است که حکم تغذى را معین کرده، موجودى را محکوم به خوردن گیاه، و موجودى دیگر را محکوم به خوردن گوشت، و یکى دیگر را به خوردن دانه، و چهارمى را به خوردن خون کرده، و آنگاه اجزاى وجود را به تبعیت از حکمش هدایت نموده است، و نیز او تنها حاکمى است که خلقت انسان را مجهز به جهاز گوارش گیاهان و نباتات کرده، پیشاپیش همه جهازها که به وى داده دندانهائى است که در فضاى دهان او به ردیف چیده، چند عدد آن براى بریدن، چند عدد براى شکستن، و گاز گرفتن ، و آسیاب کردن که اولى را دندان جلو، و دومى را رباعیات، و سومى را دندان نیش و چهارمى را دندان آسیاب مى نامیم، و همین خود دلیل بر این است که انسان گوشتخوار تنها نیست، و گرنه مانند درندگان بى نیاز از دندانهاى کرسى  بود، و علف خوار تنها نیز نیست، و گرنه مانند گاو و گوسفند بى نیاز از دندان جلو و دندان نیش بود، پس چون هر دو نوع دندان را دارد، مى فهمیم که انسان هم علفخوار است و هم گوشتخوار.

۲. قوة چشایی در انسان: 

قدمى به عقب تر از دندانها به مرحله دوم از جهاز گوارش مى گذاریم، مى بینیم قوه چشائى ذائقه انسان تنها از گیاهان لذت و نفرت ندارد، بلکه طعم خوب و بد انواع گوشتها را تشخیص مى دهد، و از خوب آنها لذت مى برد، در حالى که گوسفند چنین تشخیص ‍ نسبت به گوشت، و گرگ چنین تشخیص نسبت به گیاهان ندارد، 

۳. جهاز هاضمه:

به جهاز هاضمه او مى پردازیم، مى بینیم جهاز هاضمه انسان نسبت به انواع گوشتها اشتها دارد، و به خوبى آن را هضم مى کند، همه اینها هدایتى است تکوینى و حکمى است که در خلقت مى باشد، که تو انسان حق دارى گوسفند را مثلا ذبح کنى، و از گوشت آن ارتزاق نمائى، آرى ممکن نیست بین هدایت تکوین و حکم عملى آن فرق بگذاریم، هدایتش را بپذیریم و تسلیم آن بشویم، ولى حکم اباحه اش را منکر شویم.

اسلام هم همانطور که بارها گفته شد دین فطرى است همى به جز احیاء آثار فطرت که در پس پرده جهل بشر قرار گرفته ندارد، و چون چنین است به جز این نمى توانسته حکم کند، که خوردن گوشت پاره اى حیوانات حلال است، زیرا این حکم شرعى در اسلام مطابق است، با حکم اباحه اى تکوینى.

اسلام همانطور که با تشریع خود این حکم فطرى را زنده کرده، احکام دیگرى را که واضع تکوین وضع کرده نیز زنده کرده است، و آن احکامى است که قبلا ذکر شد، گفتیم با موانعى از بى بند و بارى در حکم تغذى منع کرده، یکى از آن موانع حکم عقل است که اجتناب از خوردن هر گوشتى که ضرر جسمى یا روحى دارد را واجب دانسته، مانع دیگر، حکم عواطف است، که از خوردن هر گوشتى که طبیعت بشر مستقیم الفطره آن را پلید مى داند نهى کرده، و ریشه هاى این دو حکم نیز به تصرفى از تکوین بر مىگردد، اسلام هم این دو حکم را معتبر شمرده، هر گوشتى که به نمو جسم ضرر برساند را حرام کرده، همچنانکه هر گوشتى که به مصالح مجتمع انسانى لطمه بزند را تحریم نموده، مانند (گوشت گوسفند یا شترى که براى غیر خدا قربانى شود)، و یا از طریق قمار و «استقسام به ازلام» و مثل آن تصاحب شده باشد، و نیز گوشت هر حیوانى که طبیعت بشر آن را پلید مى داند، را تحریم کرده است.

رأفت و رحمت از مواهب خلقت است، ولی تکوین، آن را حاکم علی الاطلاق قرار نداده

و اما اینکه گفتند حس رأفت و رحمت با کشتن حیوانات و خوردن گوشت آنها نمى سازد، جوابش این است که آرى هیچ شکى نیست که رحمت خود موهبتى است لطیف، و تکوینى، که خداى تعالى آن را در فطرت انسان و بسیارى از حیوانات که تاکنون به وضع آنها آشنا شده ایم به ودیعه نهاده، الا اینکه چنان هم نیست که تکوین حس رحمت را حاکم على الاطلاق بر امور قرار داده باشد ، و در هیچ صورتى مخالفت آن را جائز نداند، و اطاعتش را بطور مطلق و در همه جا لازم بشمارد، خوب وقتى تکوین خودش ‍ رحمت را بطور مطلق و همه جا استعمال نمى کند ما چرا مجبور باشیم او را در همه امور حاکم قرار دهیم، دلیل اینکه تکوین رحمت را بطور مطلق استعمال نمى کند وجود دردها و بیماریها و مصائب و انواع عذابها است.

از سوى دیگر این صفت یعنى صفت رحمت اگر در حیوانات بطور مطلق خوب و نعمت باشد در خصوص انسان چنین نیست، یعنى مانند عدالت بدون قید و شرط و بطور على الاطلاق فضیلت نیست، چون اگر اینطور بود مواخذه ظالم به جرم اینکه ظلم کرده، و مجازات مجرم به خاطر اینکه مرتکب جرم شده درست نبود و حتى زدن یک سیلى به قاتل جنایتکار صحیح نبود، زیرا با ترحم منافات دارد و همچنین انتقام گرفتن از متجاوز، و به مقدار تعدى او تعدى کردن درست نبود، و حال اگر ظالم و مجرم و جانى و متجاوز را به حال خود واگذاریم دنیا و مردم دنیا تباه مى شوند.

و با این حال اسلام امر رحمت را بدان جهت که یکى از مواهب خلقت است مهمل نگذاشته، بلکه دستور داده که رحمت عمومى گسترش داده شود، و از اینکه حیوانى را بزنند نهى کرده، و حتى زدن حیوانى را که مى خواهند ذبح کنند منع نموده، و دستور اکید داده مادام که حیوان ذبح شده جانش بیرون نیامده اعضائش را قطع و پوستش را نکنند، و تحریم خوردن گوشت حیوانی که خفه شده باشد و یا از بلندی پرت شده باشد از همین باب است، و نیز نهى کرده از اینکه حیوانى را پیش روى حیوان دیگرى مثل آن ذبح کنند، و براى ذبح کردن حیوان راحت ترین و ملایم ترین وضع را مقرر فرموده، و آن بریدن چهار رگ گردن او است ، (دو تا لوله خون و یک لوله تنفس و یک لوله غذا)، و نیز دستور فرموده حیوانى را که قرار است ذبح شود آب در اختیارش بگذارید، و از این قبیل احکام دیگرى که تفصیل آنها در کتب فقه آمده است.

و با همه اینها اسلام دین تعقل است، نه دین عاطفه، و در هیچ یک از شرایعش عاطفه را بر احکام عقلى که اصلاح گر نظام مجتمع بشرى است مقدم نداشته، و از احکام عاطفه تنها آن احکامى را معتبر شمرده که عقل آن را معتبر شمرده است، که برگشت آن نیز به پیروى حکم عقل است. 

و اما اینکه گفتند رحمت الهى چگونه با تشریع حکم تزکیه و ذبح حیوانات سازگار است با اینکه خداى تعالى ارحم الراحمین است؟

جوابش اینست که این شبهه از خلط میان رحمت و رقت قلب ناشى شده است، آنچه در خداى تعالى است رحمت است نه رقت قلب، که تاثر شعورى خاص است در انسان که باعث مى شود، انسان رحم دل نسبت به فرد مرحوم تلطف و مهربانى کند، و این خود صفتى است جسمانى و مادى که خداى تعالى از داشتن آن متعالى است، (تعالى اللّه عن ذلک علوا کبیرا) و اما رحمت در خداى تعالى معنایش افاضه خیر بر مستحق خیر است، آن هم به مقدارى که استحقاق آن را دارد، و به همین جهت بسا مى شود که عذاب را رحمت خدا و به عکس رحمت او را عذاب تشخیص مى دهیم، همچنانکه تشریع حکم تذکیه حیوانات را براى حیوانات عذاب مى پنداریم، پس این فکر را باید از مغز بیرون کرد که احکام الهى باید بر طبق تشخیص ما که ناشى از عواطف کاذبه بشرى است، بوده باشد، و مصالح تدبیر در عالم تشریع را بخاطر اینگونه امور باطل ساخته، و یا در اینکه شرایعش را مطابق با واقعیات تشریع کرده باشد مسامحه کند.

پس از همه مطالب گذشته این معنا روشن گردید که اسلام در تجویز خوردن گوشت حیوانات و همچنین در جزئیات و قید و شرطهائى که در این تجویز رعایت نموده امر فطرت را حکایت کرده، فطرتى که خداى تعالى بشر را بر آن فطرت خلق کرده ، «فطرة اللّه التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم.»

۳. چرا اسلام حلال بودن گوشت را مبنی بر تذکیه نموده است؟

توضیح سوال اینکه ما پذیرفتیم که خلقت بشر طورى است که هم مجهز به جهاز گیاه خوارى است ، و هم جهاز گوشتخوارى، و فطرت و خلقت گوشتخوارى را براى انسان جائز مى داند، و بدنبال این حکم فطرت، اسلام هم که شرایعش مطابق با فطرت است خوردن گوشت را جائز دانسته، لیکن این سوال پیش مى آید که چرا اسلام به خوردن گوشت حیواناتى که خودشان مى میرند اکتفا نکرد، با اینکه اگر اکتفا کرده بود مسلمین هم گوشت مى خوردند، و هم کارد بدست نمى گرفتند، و با کمال بى رحمى حیوانى را سر نمى بریدند، در نتیجه عواطف و رحمتشان جریحه دار نمى شد؟

جواب این سوال از بیاناتى که در قسمت دوم گذشت روشن گردید، چون در آنجا گفتیم رحمت به معناى رقت قلب واجب الاتباع نیست، و عقل پیروى آن را لازم نمى داند، بلکه پیروى از آن را باعث ابطال بسیارى از احکام حقوقى و جزائى مى داند، و خواننده عزیز توجه فرمود که اسلام در عین اینکه احکامش را تابع مصالح و مفاسد واقعى قرار داده، نه تابع عواطف، مع ذلک در بکار بردن رحمت به آن مقدار که ممکن و معقول بوده از هیچ کوششى فروگذار نکرده، هم مصالح واقعى را احراز نموده ، و هم ملکه رحمت را در بین نوع بشر حفظ کرده .

علاوه بر اینکه (همه مى دانیم بیشتر گاو و گوسفند و شترانى که مى میرند علت مرگشان بیمارى هائى است که اگر گوشت آنها خورده شود انسانها هم به همان بیماریها مبتلا مى گردند)، و مزاج آنان تباه و بدنها متضرر مى شود، و این خود خلاف رحمت است، و اگر بشر را محکوم مى کرد به اینکه تنها از گوشت حیوانى بخورد که مثلا از کوه پرت شده، آن وقت می بایستى همه افراد بشر دور دنیا بچرخند ببینند کجا حیوانى از کوه پرت شده است، و این براى بشر حکمى حرجى و خلاف رحمت است.

«تفسیر المیزان علامه طباطبایی»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">