داستان زندگی عیسی (ع) و مریم (ع) در قرآن
داستان زندگی عیسی (ع) و مریم (ع) در قرآن
این رزق از کجا نزد تو مى آید: گفت : از نزد خدا و خدا به هرکس بخواهد بدون حساب روزى مى دهد
و مریم (علیهاالسلام) صدیقه و به عصمت خدا معصوم بود، طاهره بود، اصطفاء شده (برگزیده شده) بود، مُحدث و مرتبط با ملائکه بود. ملکى از ملائکه به او گفت که خدا تو را اصطفاء و تطهیر کرده، مریم از قانتین بود و یکى از آیات خدا براى همه عالمیان بود. اینها صفاتى است براى مریم که آیات زیر بیانگر آن است.
بعد از آنکه مریم به حد بلوغ رسید و در حجاب (محراب) قرار گرفت، خداى تعالى روح را (که یکى از فرشتگان بزرگ خدا است) نزد او فرستاد و روح به شکل بشرى تمام عیار در برابر مریم مجسم شد و به او گفت که فرستاده اى است از نزد معبودش، و پروردگارش وى را فرستاده تا به اذن او پسرى به وى بدهد، پسرى بدون پدر، و او را بشارت داد به اینکه به زودى از پسرش معجزات عجیبى ظهور مى کند و نیز خبر داد که خداى تعالى به زودى او را به روح القدس تاءیید نموده، کتاب و حکمت و تورات و انجیلش مى آموزد و به عنوان رسولى به سوى بنى اسرائیل گسیلش مى دارد، رسولى داراى آیات بینات، و نیز به مریم از شاءن پسرش و سرگذشت او خبر داد، آنگاه در مریم بدمید و او را حامله کرد، آنطور که یک نفر زن به فرزند خود حامله مى شود، این مطالب از آیات زیر استفاده مى شود: (آل عمران، آیه 35 - 44).
آنگاه مریم به مکانى دور منتقل شد و در آنجا درد زائیدنش گرفت و درد زائیدن او را به طرف تنه نخله اى کشانید و با خود مى گفت:
«اى کاش قبل از این مرده و از خاطره ها فراموش شده بودم، من همه چیز را و همه چیز مرا از یاد مى برد، در این هنگام از طرف پائین وى ندایش داد: غم مخور که پروردگارت پائین پایت نهر آبى قرار داده، تنه درخت را تکان بده تا پى در پى خرماى نورس از بالا بریزد، از آن خرما بخور و از آن آب بنوش و از فرزندى چون من خرسند باش، اگر از آدمیان کسى را دیدى که حتما خواهى دید، بگو من براى رحمان روزه گرفته ام و به همین جهت امروز با هیچ انسان سخن نمى گویم، مریم چون این را شنید از آنجا که فرزند خود را زائیده بود به طرف مردم آمد در حالى که فرزندش را در آغوش داشت و به طورى که از آیات کریمه قرآن بر مى آید حامله شدنش و وضع حملش و سخن گفتن او و سایر شؤ ون وجودش از سنخ همین عناوین در سایر افراد انسان ها بوده.«
مردم و همشهریان مریم وقتى او را به این حال دیدند، شروع کردند از هر سو به وى طعنه زدن و سرزنش نمودند چون دیدند دخترى شوهر نرفته بچه دار شده است، گفتند:
اى مریم چه عمل شگفت آورى کردى!، اى خواهر هارون نه پدرت بد مردى بود و نه مادرت زناکار، مریم اشاره کرد به کودکش که با او سخن بگوئید، مردم گفتند: ما چگونه با کسى سخن گوئیم که کودکى در گهواره است، در اینجا عیسى به سخن درآمد و گفت:
من بنده خدا هستم، خداى تعالى به من کتاب داد و مرا پیامبرى از پیامبران کرد و هر جا که باشم با برکتم کرد و مرا به نماز و زکات سفارش کرد، مادام که زنده باشم بر احسان به مادرم سفارش فرمود و مرا نه جبار کرد و نه شقى، و سلام بر من روزى که به دنیا آمدم و روزى که مى میرم و روزى که زنده بر مى خیزم.
عیسى (علیه السلام) نشو و نما کرد تا به سن جوانى رسید و با مادرش مانند سایر انسان ها طبق عادت جارى در زندگى بشرى مى خوردند و مى نوشیدند و در آن دو مادام که زندگى مى کردند تمامى عوارض وجود که در دیگران هست وجود داشت.
عیسى (علیه السلام) در این اوان به رسالت به سوى بنى اسرائیل گسیل شد و ماءمور شد تا ایشان را به سوى دین توحید بخواند، و ابلاغ کند که من آمده ام به سوى شما و با معجره اى از ناحیه پروردگارتان آمده ام و آن این است که براى شما (و پیش رویتان) از گل چیزى به شکل مرغ مى سازم و سپس در آن مى دمم، به اذن خدا مرغ زنده اى مى شود و من کور مادرزاد و برصى غیر قابل علاج را شفا مى دهم و مردگان را به اذن خدا زنده مى کنم و بدانچه مى خورید و بدانچه در خانه هایتان ذخیره مى کنید خبر مى دهم، که در این براى شما آیتى است بر اینکه خدا رب من و رب شما است و باید او را بپرستید.
حضرت عیسى (ع ) و شریعت تازه او
عیسى (علیه السلام) مردم را به شریعت جدید خود که همان تصدیق شریعت موسى (علیه السلام) است دعوت مى کرد، چیزى که هست بعضى از احکام موسى را نسخ نمود و آن حرمت پاره اى از چیزها است که در تورات به منظور گوشمالى و سختگیرى بر یهود حرام شده بود و بارها مى فرمود: من با حکمت به سوى شما گسیل شده ام، تا برایتان بیان کنم آنچه را که مورد اختلاف شما است و نیز مى فرمود: اى بنى اسرائیل من فرستاده خدا به سوى شمایم، در حالى که تورات را که کتاب آسمانى قبل از من بوده تصدیق دارم و در حالى که بشارت مى دهم به رسولى که بعد از من مى آید و نامش احمد است.
عیسى (علیه السلام) به وعده هائى که داده بود که فلان و فلان معجزه را آورده ام وفا کرد، هم مرغ خلق کرد و هم مردگان را زنده کرد و هم کور مادرزاد و برصى را شفا داد و هم به اذن خدا از غیب خبر داد.
عیسى (علیه السلام) همچنان بنى اسرائیل را به توحید خدا و شریعت جدید دعوت کرد تا وقتى که از ایمان آوردنشان مایوس شد، و وقتى طغیان و عناد مردم را دید و استکبار کاهنان و احبار یهود از پذیرفتن دعوتش را مشاهده کرد، از میان عده کمى که به وى ایمان آورده بودند چند نفر حوارى انتخاب کرد تا او را در راه خدا یارى کنند.
از سوى دیگر یهود بر آن جناب شورید و تصمیم گرفت او را به قتل برساند، ولى خداى تعالى او را از دست یهود نجات داد و به سوى خود بالا برد و مساءله عیسى (علیه السلام) براى یهود مشتبه شد، بعضى خیال کردند که او را کشتند، بعضى دیگر پنداشتند که به دارش آویختند، خداى تعالى فرمود: نه آن بود و نه این، بلکه امر بر آنان مشتبه شد.
این بود تمامى آنچه قرآن کریم در داستان عیسى و مادرش فرموده است.
شخصیت عیسى (علیه السلام) و مقامش در درگاه خدا
عیسى (علیه السلام) بنده خدا - پیامبر خدا - و رسول به سوى بنى اسرائیل و یکى از پیامبران اولى العزم و صاحب شریعت بوده و کتابى به نام انجیل داشت، خداى تعالى نام او را مسیح عیسى نهاد و (کلمة اللّه) و (روحى از خدا) خواند، و داراى مقام امامت و از گواهان اعمال، و بشارت دهندگان به آمدن پیامبر اسلام بود، وجیه و آبرومند در دنیا و آخرت و از مقربین بود. از اصطفاء شدگان، و از اجتباء شدگان و از صالحان بود، مبارک بود هر جا که باشد، زکى و مهذب بود، آیتى بود براى مردم و رحمتى از خدا بود و احسانگرى به مادرش، و از زمره کسانى بود که خداى تعالى به ایشان سلام کرد و از کسانى بود که خدا کتاب و حکمتش آموخت.
اینها که گفته شد بیست و دو خصیصه از مقامات ولایت بود و تمامى اوصافى که خداى تعالى این پیامبر بزرگوارش را بدان ستوده و رفعت قدر داده، در آن خلاصه مى شود و این بیست و دو صفت دو قسم است : بعضى از آنها اکتسابى است، مانند رسیدن به مقام بندگى و مقام قرب و صلاح و بعضى ها موهبتى و اختصاصى است.
عیسى چه مى گفت و درباره اش چه مى گفتند؟
قرآن کریم خاطرنشان ساخته که عیسى عبدى بود رسول، و اینکه هیچ چیزى جز این ادعا نمى کرد و آنچه به وى نسبت مى دادند خود او ادعایش را نکرده و با مردم جز به رسالت خدا سخنى نگفته، همچنانکه قرآن این معنا را در آیه زیر صراحتا از آن جناب نقل کرده مى فرماید:
«و اذ قال اللّه یا عیسى ابن مریم ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون اللّه؟ قال سبحانک ما یکون لى ان اقول ما لیس لى بحق، ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک، انک انت علام الغیوب، ما قلت لهم الا ما امرتنى به : ان اعبدوا اللّه ربى و ربکم، و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنى کنت انت الرقیب علیهم و انت على کل شى ء شهید، ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزیز الحکیم، قال اللّه هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم.«
و این کلام عجیب که مشتمل بر عصاره اى از عبودیت و متضمن جامع ترین نکات ادب و حیرت آورترین آن است، کشف مى کند از اینکه نسبت به موقعیت خود در برابر ربوبیت پروردگارش و در برابر مردم و اعمال آنان چه دیدى داشته، مى فرماید: عیسی (علیه السلام) خود را نسبت به پروردگارش تنها یک بنده مى دانسته که جز امتثال کارى ندارد و جز به امر مولایش چیزى اراده نمى کند و جز به امر او عملى انجام نمى دهد و خداى تعالى هم جز این دستورى به وى نداده که مردم را به عبادت او به تنهائى دعوت کند، او نیز به مردم جز این را نگفت که اى مردم اللّه را که پروردگار من و پروردگار شما است بپرستید.
«تفسیر المیزان علامه طباطابی»