اوج پرواز

«اگر به پرواز می اندیشید، شهادت برترین آن است»

«اگر به پرواز می اندیشید، شهادت برترین آن است»

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

تجربة شخصی عبور از پل صراط

شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۹ ق.ظ

 

«تجربة شخصی عبور از پل صراط»

 

چند شب پیش با خانواده رفته بودم چشمه لادر خمینی شهر. اگه به این شهر آمدید حتما از این منطقه توریستی و گردشگری زیبا دیدن کنید. یکی از جاذبه های این منطقه یک پل معلق چوبی به طول تقریبی ۲۰۰ متر و عرض ۵۰ سانتیمتر و ارتفاع تقریبی ۳۰ متر است که در حد فاصل دو تا کوه کشیده شده است. اولش خیلی خوف داشتم از روی آن عبور کنم اما بعد تصمیم گرفتم به عنوان یک تجربه از از روی آن رد بشوم. عبور از آن برایم پر از درس و عبرت بود. که برایتان شرح می دهم:
تجربه اول: اینکه یاد پل صراط افتادم که همه ما باید از روی آن رد بشویم.
تجربه دوم: ۲۰ متری بیشتر نرفته بودم که تردید کردم آیا بروم یا برگردم؟ یادم افتاد وقتی که به دنیا آمدی دیگر راه بازگشتی وجود ندارد و باید تا آخر مسیر زندگی را ادامه بدهی.
تجربه سوم: کمی که جلوتر رفتم خوف بیشتری بر من مستولی شد. دوطرف پل دو تا کابل فلزی وجود داشت که آنها را در دست داشتم. یاد قرآن و عترت رسول الله افتادم که به عنوان دو تکیه گاه در صراط مستقیم زندگی باید به آنها تمسک کنم.
تجربه چهارم: به وسطهای پل که رسیدم پل شروع کرد به نوسان کردنهای شدید. ترس بیش از پیش بر وجودم حاکم شد و تپش قلبم زیاد شد. متوجه شدم قبل از حرکت یک کابل بهم وصل کردند که در صورت از دست دادن تعادلم به پایین سقوط نکنم. یاد خدا افتادم که همیشه سیمش بهم وصل است و هوامو دارد. و فقط با یاد او دلها آرام می گیرد.
تجربه پنجم:  کمی که جلوتر رفتم دیدم یکی از چوبهای زیرپایم شکسته است و با احتیاط از روی آن رد شدم البته می دانستم چون قبل از حرکت بهم اطلاع دادند. یادم افتاد دقیقا کار انبیای الهی هم همین است که خطرهای سر راه زندگی ما را به ما گوشزد می کنند که سقوط نکنیم.
تجربه ششم: گاهی پل تکان نداشت و آرام بود و گاهی شدیدا تکان می خورد. یاد فراز و نشیبهای زندگی افتادم.
تجربه هفتم: وقتی نگاهم می افتاد به انتهای پل عزمم برای حرکت بیشتر می شد. یادم افتاد اگر توی زندگی در ادامه دادن مسیر دچار تردید شدم به انتهای مسیر و هدف نهایی نگاه کنم و اینکه غایت زندگی ما بهشت است و خودمان را به کمتر از آن نفروشیم.
تجربه هشتم: نگاهم افتاد به پایین که منظره ی زیبایی از درختان و اب بود با این حال بخاطر ارتفاع زیاد ترسیدم. یاد پل صراط افتادم که از وسط جهنم رد می شود و به جای درخت و آب، زیرش شعله های آتش جهنم است. با خودم گفتم خدایا من از این پل دنیایی به سختی دارم عبور می کنم چه کنم از صراط قیامت. خدایا در آن روز دستم را بگیر.

آرمان بدیعی ۲۸ شهریور ۱۳۹۵

نظرات  (۵)

۰۴ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۷ سیامک پور اسد

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان

ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان

*خاقانی

پاسخ:
السلام علیکم:
ممنون و سپاس از حضورتان در «اوج پرواز»
۰۵ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۵ د‌ل‌باخته ..
ان شاءلله خدا و اهلبیت و انبیاء الهی در دنیا و سرای آخرت و در پل صراط یار و یاورتان باشند..
پاسخ:
سلام علیکم: ممنونم از دعای خیرتان. و سپاس از حضورتان در «اوج پرواز»
۰۷ مهر ۹۵ ، ۰۹:۱۰ عباس زاده
سلام علیکم مومن
عجب تفکر نوشت عالی بود
بدون نقص
کاش همواره اینها مدنظر آدم باشه
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
پاسخ:
و علیکم السلام: سپاسگزارم از شما برادر عزیز. دعایمان بفرمایید.
سلام...خیلی عالی بود..خیلی..بغض کردم..حس کردم احساستونو..خیلی عالی بود...خدا خیرتون بده..دعامون کنید ب سلامت بگذریم ازین کویر وحشت...
پاسخ:
و علیکم السلام:
ممنون که بعد از مدتها به وبلاگ «اوج پرواز» سر زدید. محتاجیم به دعا.

تازه وبلاگتون را دیدم. خوشم‌اومدم.

بیاید دست در دست هم برا آبادانی شهرمون تلاش کنیم و تبلیغات منفیش را خنثی کنیم.‌

پاسخ:
سلام علیکم: به وبلاگ «اوج پرواز» خوش آمدید. ان شاءالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">