«پاسخ به سوالات معاد و قیامت»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - قسمت آخر»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«ارتباط دو جهان»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة هفتاد و یکم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«چگونگی تجسم اعمال در برزخ و قیامت (2)»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة هفتادم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«چگونگی تجسم اعمال در برزخ و قیامت (۱)»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة شصت و نهم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«جنت ذات و جنت صفات و جنت اعمال»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة شصت و هشتم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«معنی و جایگاه حشر و بهشت»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة شصت و هفتم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«امام حسین (ع) صراطی به سوی بهشت»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة شصت و ششم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«ولایت، باطن صراط»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة شصت و پنجم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«صراط انسانی دقیق ترین و طولانی ترین صراط»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة شصت و چهارم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«صراط ظهور برنامه های باطنی انسان ها»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة شصت و سوم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«استثناء شدگان از نفخة صور»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة چهل و هشتم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«چگونگی نفخة صور»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة چهل و هفتم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«جایگاه نظری نفخة صور»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة چهل و ششم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«شرایط دنیا قبل از تحقق قیامت»
«شرح کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی» - جلسة چهل و پنجم»
«استاد اصغر طاهرزاده»
مرحوم شیخ در کتاب مجالس به سند خود از حفص بن غیاث قاضى روایت کرده که گفت:
من در محضر جعفر بن محمد (علیه السلام) بودم، در آن زمانى که منصور آن جناب را احضار کرده بود، ابن ابى العوجاء که مردى ملحد بود به حضورش آمد، و عرضه داشت:
چه مى فرمایى در معناى آیه:
«کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها، لیذوقوا العذاب» (۱)
که من در آن اشکالى دارم، و آن این است که به فرضى که پوست خود انسان گناه کرده باشد، پوستهاى بعدى که در دوزخ بعد از سوخته شدن پوست اول به بدن مى روید چه گناهى کرده، بسوزد؟
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
امروز یکی از دانشجوهایی که خونمون اومده بود قضیه ی جالب و در عین حال عبرت آموزی رو نقل کرد. گفت: با چند تا از رفیقام سوار تاکسی بودیم که راننده ی تاکسی برای اینکه ما رو نصیحت کنه که در این سنین جوانی مواظب خودتون باشید، گفت:
بیست سی سال قبل وقتی که 18 سالم بود ، توی محلمون یک زن خراب زندگی می کرد که شوهر هم داشت . یه بار وسوسه شدم که باهاش رابطه داشته باشم.