«دریچه های اعجاز قرآن»
«دریچه های اعجاز قرآن»
«استاد اصغر طاهرزاده»
قرآن میفرماید: «وَ اِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه»[2] اگر در معجزهبودن آنچه بر بندهی ما نازل شده شک دارید، سورهای مانند آن بیاورید. مبنای برهان این است که او یا بهواقع پیامبر است و این آیات از طرف خدا بر او نازل شده و یا پیامبر نیست و با استعدادهای بشریاش این آیات را تنظیم کرده است. در حالت دوم این میشود که از آن جهت که بشر است این آیات را آورده، پس شما هم که بشر هستید، مسلم اگر همهی شما جمع شوید میتوانید یک سوره مثل سورههای این قرآن بیاورید و اگر نمیتوانید، معلوم میشود که او از جنبهی بشریاش به چنین توانایی نرسیده، پس او پیامبر خدا است.
در رابطه با معجزهبودن قرآن نمونههایی مورد اشاره قرار میگیرد:
1 - از نظر فصاحت و بلاغت:
قرآن از نظر هندسهی کلمات و نظم خاصی که کلمات دارند، نه سابقه دارد و نه لاحقه، به طوریکه نه تا آن زمان بشریت با این ترکیب و نظم سخن گفته و نه بعد از آن انسانها توانستهاند از آن تقلید کنند و با آن نظم و هندسه سخن بگویند. قرآن دارای آهنگ خاصی است که در عین دارا بودن مفاهیم معنوی، بدون تکلّف و تصنّع، عالیترین معانی را در عالیترین قالبهای لفظی اظهار میکند به طوریکه معلوم نیست الفاظ تابع معانیاند و یا معانی تابع الفاظ.
قرآن در زمانی به صحنه آمـد و مبـارز طلبیـد که اوج تکامـل فصاحت عرب بود. از آن عجیبتر بعد از آمدن قرآن نیز سخن رسول خدا (ص) و حضرت علی (ع) در عین فصاحت زیادی که دارد، اصلاً شکل و هندسهی قرآن را ندارد. و لذا این مبارزه طلبی هنوز هم به قوت خود باقی است که اگر میتوانید یک سوره مثل سورههای قرآن بیاورید. مضافاً اینکه تا حال کسی نیامده بگوید قبل از قرآن چنین کلماتی به این شکل در فلان کتاب بوده است. همچنانکه کسی نیامده بگوید من مثل آن را آوردهام و اتفاقاً هر قدر انسان فصیحتر باشد بیشتر متوجه میشود که فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نیست. همچنانکه جادوگران متوجه شدند کار حضرتموسی (ع) از نوع سحر نیست.
2- از نظر عُلوّ معنی و محتوی:
بیگمان مطمئنترین راه برای شناخت حقیقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصیفها و تعبیرهای آن در بارهی خود میباشد، توصیفهایی از قبیل «هُدیً للنّاس»، «هُدیً للمتّقین»، «تبیاناً لکلّ شَیئ»، «حکیم» و «فرقان» که همه حکایت از آن دارد که وقتی میفرماید: اگر میتوانید مثل آن را بیاورید، یعنی آن چیزی که میآورید مثل قرآن از حیث هدایتگری و آوردن معارفِ هدایتگر و از حیث مطالب حکمتآمیز، همسنگ دانشهای قرآن باشد و از این زاویه بشر را به آوردن چنین اندیشههایی در حد قرآن دعوت میکند.
جامعیت و کمال قرآن بدین معنی است که قرآن مجید تمامی مواد و مصالح علمی جهت رسیدن انسان به سعادت فردی و اجتماعی را دارا است و با معارف خود رابطهی انسان با «خدا»، «خود»، «انسانهای دیگر» و با «جهان» را تبیین میکند و همهی این معارف دارای سطوح و لایههای متکثر هستند و در آن برای هرموضوعی بطنها وجود دارد. در پایینترین سطح با مردم عادی صحبت میکند و هرچه مخاطب خود را دقیق بیابد، بطنی از بطون خود را برای او میگشاید و آوردن سورههایی با این حدّ از علوِّ در معانی به هیچوجه در حدّ بشر نیست.
انسانی که قرآن طرح میکند وسعتی از قبل از تولد تا بعد از مرگ دارد و دستورات قرآن همهی ابعاد این انسان را با همهی دقایق روحیاش فرا گرفته است، در حالی که انسان معرفی شده از راه حس و اندیشهی بشری در میان دو پرانتز (تولد) تا (مرگ) قرار دارد.
در قرآن همهی اصولِ معارف قرآن از توحید استنتاج شده و سپس گسترش یافته و به صورت اخلاق و عقاید و احکام در آمده به این معنی که هر حکمِ فرعیِ آن اگر تحلیل شود به «توحید» باز میگردد و توحید نیز اگر تفریع و باز شود، همان احکام و مقررات فرعی را تشکیل می دهد. میفرماید: «کِتابٌ اُحْکِمَتْ ایاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیر»[3] قرآن کتابی است با آیات محکم که سپس به صورت تفصیل درآمده، یعنی این کتاب با آیات متعدد دارای غرض واحدی است که وقتی به تفصیل در آید، در یک مورد به صورت «اصول دین» و در مورد دیگر به صورت موضوعات «اخلاقی» در میآید و در جای خود به صورت احکام شرعی ظاهر میشود، به این معنی که هرچه نزول کند و از اصل به فرع برسد از آن غرض اصلی خارج نمیشود و از مسیر توحیدی خود عدول نمیکند. به عنوان مثال: توحیدِ خدا در مقام اعتقاد عبارت است از اثبات «اسماء حسنی» و «صفات علیایِ» الهی و در مقام اخلاق عبارت است از دارا شدن اخلاق کریمه مثل رضا، شجاعت و دوری از رذایل و همان توحید در مقام اعمال عبارت است از به جاآوردن اعمال شایسته و پرهیز از محرمات و رعایت حلال و حرام. همهی اینها به توحید برمیگردد و انسان را به توحید میرساند زیرا آیات قرآن یک جهت وحدت دارند و یک جهت کثرت، از جهت صدور از طرف خدا به سوی بشر، سیری از وحدت به سوی کثرت را دارا میباشند ولی از جهت سیر از طرف انسان به سوی خدا، سیر از کثرت به وحدت را دارا هستند.
قرآن کتاب انسان شناسی است، اما آنگونه که خدا انسان را آفریده و در همان راستا انسان را تفسیر میکند تا انسان از خود بیگانه نشود، به طوریکه در تمام فرهنگ بشر – و نه در فرهنگ انبیاء – انسان در حدّ سورهی العصر هم مطرح نیست، یعنی اندیشهی بشر نسبت به انسان به اندازهی تبیینی که یک سورهی کوچک قرآن در مورد انسان دارد گسترش ندارد.
قرآن پیوند با خدا را در همهی شئون زندگی جریان می دهد و انسان را در حد یک باور تئوریک متوقف نمی کند، بلکه خدای حاضر و محبوب را معرفی مینماید که میتوان به او نزدیک شد و با او انس گرفت. مرز ایمان و شرک در آن است که انسانِ موحّد توانسته است حقیقت وَحدانی عالم را در هر مخلوقی بیابد و انسان مشرک پدیدههای عالم را مستقل از حقیقت وحدانی مینگرد.
3- اعجاز قرآن از جهت نبودن اختلاف در آن:
قرآن در طول 23 سال بر پیامبر خدا (ص) نازل شد، آن هم در شرایط اجتماعی و روحی متفاوتی که برای رسول خدا (ص) پیش میآمد، بدون آن که رسول خدا پیشنویسی داشته باشد و یا پس از نزول آن به حکّ و اصلاح آن بپردازند با این همه هیچگونه تناقض و اختلافی در میان مطالب آن نیست. هرگز کسی ندید که مثلاً پیامبر (ص) یادداشتی داشته باشند و مطابق آن یادداشت آیات را قرائت کنند و یا طوری آیات را بخوانند که بعداً معلوم شود یک کلمه را اشتباه گفته و بخواهند آن را تصحیح کنند، آن هم آیاتی که قبلاً هیچکس چنین کلماتی در هیچ کتابی نگفته بود و بعداً هم کسی نیامد ادعا کند شبیه آن کلمات در کتابهای رومیها و یا ایرانیهای متمدن آن زمان دیده شده است.
قرآن طوری است که آیهای مفسّر آیهای دیگر و مجموعهی آن شاهد بر مجموع آن است و در عین تنوع - حتی در یک موضوع – وحدت نگاه کاملاً درآن حاکم است. مثلاً در مورد عبادت و یا تقوا هزاران نکتهی متنوع دارد ولی همه با یک بینش و یک جهت و یک نگاه.
خودِ قرآن میفرماید: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً»[4] آیا این منکران قرآن در قرآن تدبّر و تفکر نمیکنند تا متوجه شوند اگر از طرف غیرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مییافتند؟ زیرا: اولاً: فکر انسان دستخوش تحول و تکامل است ، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانیاً: افکار انسان در طول زندگی تحت تأثیر حالات متفاوت روحیاش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، و گاهی متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: کسی که کارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف میافتد، در حالیکه هیچکدام از موارد بالا در قرآن نیست و یگانگی و وحدت کاملی بر آن حاکم است.
4- اعجاز قرآن از نظر جاذبه:
قرآن در معرفی معنی حیات و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات آنچنان سخن میراند که انسان به هیچوجه آن را از جان خود جدا نمیبیند و بهخوبی جذب آن میشود. قرآن انسان را بر عقدههای درونیاش پیروز میکند، مرگ را برایش معنی مینماید، او را دعوت به تدبر در آیاتش میکند، میگوید: «اَفَلا یَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها» آیا تدبّر در قرآن نمیکنند و یا بر قلبهاشان قفل زده شده است که حقایق آن را نمیفهمند؟ به همین جهت عقل انسان در حین تدبّر در قرآن از عمق جان، حقانیت آن را تصدیق می کند و خودِ قرآن شرط تشخیص حقانیت خود را تدبّر در خودش قرار داده است. آیا تا حال دیدهشده کسی در قرآن تدبّرِ لازم را کرده باشد و برای او در حقانیت آن ذرهای شک باقی بماند؟ و یا بیشتر کسانی گرفتار شک نسبت به قرآن هستند که از دور و بدون تدبّر در آن نظر میدهند؟
5 - اعجاز قرآن از نظر اخبار غیبی:
مثل آن واقعههایی که در حین نزول قرآن با فکر بشری درستی و نادرستی آن معلوم نبوده و در قرآن مطرح شده به طوریکه بشر پس از سالها به درستی آن پیبرده است مثل: پیشبینی غلبهی روم بر ایران در شرایطی که در آن زمان چنین غلبهای به ذهنها هم خطور نمیکرد.[5] و یا مثل حفریات باستانشناسان، که پس از سالها داستان حضرت یوسف و طوفان حضرت نوح و قوم سبأ را تأیید کرد. و یا اینکه قرآن برای فلک، مدار قائل است، برعکسِ پیشینیان که فلک را جسم مدوری می دانستند که ستارگان در آن میخکوب شدهاند ولی بعدها معلوم شد که ستارهها دارای مدار هستند و در مدار خود در گردشاند.
6- اعجاز قرآن از نظر وسعت معارف و پهناوری مطلب:
از طریق کسی که برتری فوق العادهای از نظر اطلاعات نسبت به دیگران نداشت و در محیطی آنچنان محدود زندگی میکرد که از نظر عقب ماندگی مثال زدنی است و از آن طرف آن شخص ثلث آخر عمرش تماماً مشغول جنگ با دشمنان دین بود، چنین قرآنی با این وسعتِ علمی و دقت روحی مطرح شود حکایت از آن دارد که از طرف خدای حکیم و علیم بر او نازل شده است.
دکتر واگلیری، استاد دانشگاه ناپل میگوید:
«کتاب آسمانی اسلام نمونه ای از اعجاز است... قرآن کتابی است که نمیتوان از آن تقلید کرد... چطور ممکن است این کتابِ اعجاز آمیز کار محمد باشد؟ در صورتی که او یک نفر عرب درس ناخوانده بوده است... ما در این کتاب مخزنها و ذخایری از دانش میبینیم که مافوق استعداد و ظرفیت با هوشترین اشخاص و بزرگترین فیلسوفان و قویترین رجال سیاست است».[6]
قرائنی که اندیشه را بر صدق گفتار نبی می کشاند
علاوه برمطالب فوق در مورد خود قرآن که دلیل است برمعجزه بودن آن ، توجه به شخصیت پیامبر (ص) نیز اندیشه را به حقانیت شخص نبیّ میکشاند و موارد زیر از این نوع میباشد:
1- محیط دعوت:
اندیشه نمیپذیرد که انسانی درس نخوانده در محیطی چنان عقب افتاده از تمدن و آلوده به پائینترین خرافات جاهلی، بدون ارتباط با خالقِ علیمِ هستی، چنین معارفی را ارائه دهد.
2- سابقهی تاریخی و خصوصیات اخلاقی:
40 سال زندگیکردن در محیطی که کوچکترین خطای اخلاقی نمایان میشود ولی در عین حال هیچ نقطه ضعفی نداشتن، به طوری که او را «اَمین» لقب دادند و حتی در اتهاماتِ بعد از بعثت، او را «ساحر» و «شاعر» و «مجنون» خواندند، ولی به جهت نوع عملکردش هرگز جامعه اتهام اخلاقی را نسبت به شخصیت او نمیپذیرفت. حالا چگونه اندیشه میپذیرد چنین انسان پاکی یک مرتبه دروغی به این بزرگی بگوید که من پیامبر خدا هستم و 23 سال هم همهی زندگیش را بر سر این دروغ بگذارد و با آن همه مشکلات یک لحظه هم عقبنشینی نکند؟
3- محتوای مکتب و دعوت:
مکتبی که محور فکری خود را «توحید» قرار داده و آن را چون خونی در رگ جامعه جاری ساخته و مدعی است هیچکس جز خدا نجاتدهندهی انسانها نیست و آورندهی آن مکتب برای خود هیچ ادعایی جز بندگی خدایِ واحد ندارد و اجازهی هیچ غلوّی را در مورد خود نمیدهد و مردم را به سوی خدا دعوت میکند و بندگی غیر خدا را بدترین گناه میداند و در جامعهی طبقاتی آن روز شعار برادری میدهد و محیط کینه و جهل را به محیط برادری و دانش تبدیل میکند، چگونه اندیشه میپذیرد چنین مکتبی آورندهاش یک دروغ پرداز نابغه باشد و بدون ارتباط با غیب مطلق چنین مکتبی را ارائه دهد، یا باید او پیامبر باشد و یا دغلکار، و چنین حرکات و کلماتی هرگز از یک انسان دغلکار صادر نمیشود که برای خود در دینی که آورده هیچ سهمی نخواهد و تماماً خود را نفی کند.
4- تأثیر دعوت پیامبر در محیط:
رسول خدا (ص) در طی 23 سال از قومی متروک که ارزش استعمارشدن توسط دو قدرت ایران و روم را هم نداشت تمدنی شگرف بهوجود آورد به طوری که جهانِ آن روز در قبضهی مستقیم یا غیر مستقیم آن دعوت قرار گرفت، به این دلیل انسان اندیشمند نمیپذیرد بدون تأثیر خالق هستی بر قلب ملت ها چنین تأثیری ممکن باشد، به این معنی که باید همان خالق روح و قلب انسان، آورندهی اصلی این مکتب باشد که بین محتوای کتاب الهی و قلب انسانها اینچنین هماهنگی حاکم میکند. یکی از دانشمندان هندی میگوید: کشور هندوستان با اینهمه پندهای حکیمانه که از بزرگان دین هندو به ما داده شده، هنوز دچار شرابخواری و استعمال مسکرات است، اما محمد همین که شراب را حرام کرد پیروان او هرکجا خُم شراب را دیدند شکستند و همه از شرابخواری دست برداشتند.[7]
5- وسایل نیل به هدف:
رسول خدا (ص) از طریق دستورات اخلاقی که در آن دستورات هیچ انسانی بیدلیل تحقیر نشود هدفش را پیـش میبرد، قرآن میفرماید: «وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»[8] کارهای ناشایستِ هیچ قومی، شما را به مقابلهای ناشایست وا ندارد، عدالت پیشه کنید که این به تقوی نزدیکتر است. و لذا پیامبر اسلام هرگز برای اهداف خود از وسایل نامشروع و یا جهل مردم استفاده نکرد، حتی در مرگ فرزندشان که مصادف با خورشیدگرفتگی شد و مردم مدینه آن را به مرگ فرزند پیامبر (ص) مربوط دانستند، حضرت آن را نفی فرمودند. به این دلایل است که انسان اندیشمند نمیپذیرد چنین کسی با این طرز رفتار، یک سیاست باز حرفهای و یا یک مدعی دروغین و یا یک شهرتطلب باشد زیرا رفتارش تأییدکنندهی این حقیقت است که او مأمور و فرستادهی خداوند است و در افقی ماوراء دنیا زندگی میکند و متذکر حقیقتی است بسیار متعالی.
6- میزان ایمان پیامبر به هدف:
رسول خداf آنچنان به هدف خود ایمان داشتند که طاقتفرساترین مشکلات، ایشان را از راهشان منصرف نمیکرد، حتی در جنگ اُحد که همه فرار کردند یک تنه ایستادند. حال چگونه اندیشه میپذیرد که ایشان یک مصلح ساده و یا یک شهرتطلب باشد؟ زیرا آنگاه که همهی تحلیلها انسان را به این نتیجه میرساند که کار اسلام تمام است و هیچ شاهد عقلی هم دلیل بر وقوع پیروزی نبود باز رسول خدا امیدوارانه مقاومت میکردند. اگر باور و اعتماد به خدا در آن صحنهها نداشتند هرگز اینچنین پایمردی نمیکردند و خیلی زود مأیوس میشدند.
7- سرعت تأثیر و دوام اثر:
به طور طبیعی میتوان اقرار کرد که باید این دعوت از جان انسان ها و نوع آفرینش آنها خبر داشته باشد که این چنین تأثیری عمیق و دراز مدت در روان فرد و اجتماع گذاشته و این نشان میدهد که دعوت اسلام، عامل اتصال تکوین عالم و آدم با تشریع است، و انتخابانسانها نه تحمیلی زورمدارانه و نه تبلیغی پرغوغا و بدون محتوی بوده وگرنه وقتی زور میرفت و غوغا فرو مینشست باید اثر آن دعوت خنثی میگردید، بهخصوص که چنین دعوتی در جامعهای پر از کینه نسبت به همدیگر پای گرفت و ادامه یافت و بقیهی تمدنها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. آری این نشانهی آن است که در این دین تکوین با تشریع متصل است، یعنی همان که خالق هستی و خالق قلب انسانها است، آورندهی این دین است و انسانها بر اساس خلقت خود با آن آشنا هستند و آن را از خود میدانند. به همین جهت اگر کسی با اسلام آشنا شد و آن را پذیرفت و بدان عمل کرد و جانش حقیقت آن را چشید، جدایی از آن را مساوی جدایی از وجدان خود میداند. اینها همه نشان میدهد که این دعوت باید از جان انسانها خبر داشته باشد که اینچنین عمیق و پایدار در طول تاریخ مانده است و ادامه مییابد.
8- ایمان آورندگان:
ارزش هر مکتبی به اطرافیان آن مکتب است، همچنانکه افراد ناصالح افرادی مثل خود را جذب میکنند. حال آیا اندیشه می پذیرد با توجه به اطرافیان صالح و صادقی چون علی (ع) و سلمان و مقداد و بلال و ابوذر و... که همه الگوهای صداقت و حکمت بودند این مکتب انگیزههای دنیاطلبانه داشته باشد؟ در تاریخ داریم که مغروران قریش خدمت رسولالله (ص) آمدند، آنگاه که سلمان و صهیب و خَباب و ابوذر و عمار و ... حاضر بودند. جهت تحقیر آنها گفتند: اگر بوی عرق این بیسر و پاها را از ما دور کنی ما با تو خواهیم نشست و حرفت را خواهیم پذیرفت، آنچه مانع پذیرش ما شده افرادی هستند که اطرافت را گرفته اند. پس آیه نازل شد: «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ»[9] ای پیامبر روزگار خود را با کسانی بگذران که همواره پروردگار خود را می خوانند و از آنها چشم بر مدار. در حالی که اگر پیامبر (ص) اهل قدرت و معاملهی دنیایی بودند باید این پیشنهاد را میپذیرفتند.
[1] ( 1)- سوره ى نساء، آیه ى 82.
[2] - سورهی بقره، آیهی 23.
[3] - سورهی هود، آیهی 1.
[4] - سورهی نساء، آیهی 82.
[5] - در سال 617 میلادی یعنی هفتمین سال بعثت پیامبر اکرمf ایران بر روم پیروز شد و تا نزدیک پایتخت روم پیشروی کرد، در همان سال قرآن پیشبینی پیروزی روم را در کمتر از ده سال نمود.(به آیات اولیهی سورهی روم رجوع شود).
[6]- کتاب «پیشرفت سریع اسلام »، ترجمهی سعیدی، ص 49.
[7] - کتاب محمدf از نظر دیگران، ترجمهی محمد علی خلیلی.
[8] - سورهی مائده، آیهی 8.
[9] - سورهی کهف، آیهی28.