«خواب ابدی در کنار مهمات»
«خواب ابدی در کنار مهمات»
مهمات می بردم.
چند نفر توی جاده دست تکان دادند، سوارشان کردم.
گفتم: شما که هنوز دهنتان بوی شیر می دهد. نمی ترسید از جنگ؟
خندیدند و صلوات فرستادند و آمدند بالا کنار مهماتها نشستند.
جلوتر گفتند: با چراغ خاموش برو، عراقی ها روی جاده دید دارند، بدجوری می زنند.
ولی چراغ خاموش رفتن مساوی بود با رفتن ته دره!
یعنی خط بدون مهمات!
یکی گفت: «حاجی ناراحت نباش!»
چفیه سفیدش رو انداخت روی دوشش.
جلوی ماشین می دوید که ببینمش و چراغ خاموش بریم.
خمپاره ای آمد و او رفت!
یکی دیگرشان آمد جلوی ماشین می دوید.
خمپاره ای آمد. او هم رفت!
وقتی رسیدیم خط همه شان پشت ماشین کنار مهمات خوابیده بودند.
با لبخند و چشمهای باز!
«شادی ارواح طیبه شهدا صلوات»
با تشکر از دوست عزیزم فرزاد
سلام وادب ...
کلاس موسسه زبان از درس یک
به میمنت ایام ولادت با سعادت حضرت
اباالمهدی روحنافدا؛شروع به فعالیت نمود.
امیدواریم این سرباز کوچک اسلام را در این هدف والا
یاری نمائید وباعث گسترش این کلاسها گردید ان شاالله
لطفا از معرفی به کوچک وبزرگ ؛زن و مرد ؛پیر و جوان
دریغ نفرمائید.اجرتان با مولایمان صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
الشریف ...
آدرس:
http://ghoghnoosekarbala3.blog.ir/