«شهید رضا پناهی اعجوبه عرفان دفاع مقدس»
«نماهنگ تصویری - مدت: ۸:۰۰ دقیقه»
«استاد علیرضا پناهیان»
«بسه دیگه!!!!!»
«دو دقیقه پای درد دل یکی از رزمندگان دفاع مقدس»
این دو دقیقه رو ذخیره کنید و هر روز ببینید، شاید سبک زندگیتون عوض شد ...
«مخصوصا شما مسئول محترم»
«زیرخاکی ترین فیلمها از شهدای شاخص انقلاب و دفاع مقدس»
«کلیپ تصویری - مدت: ۴:۱۰ دقیقه»
با سلام:
عزیزانی که می خواهند حضور در یادمانهای شهدا و اردوی راهیان نور را در محضر «استاد طاهرزاده» تجربه کنند فرصت را از دست ندهند. ظرفیت محدود است. شماره های تماس برای ثبت نام: ۰۹۲۲۷۳۶۴۸۲۱ و ۰۹۱۳۷۳۴۴۹۶۲ «آقای حسینی»
از همه عزیزانی که توفیق پیدا می کنند امسال به اردوی راهیان نور مشرف بشوند التماس دعای فراوان دارم. حتم دارم که شهدا بعد از دو سال تعطیلی اردوهای راهیان نور، امسال نگاه ویژه ای به زوار خودشان دارند.
«ملکوتی که به ملکوت پیوست»
«یادداشت شاگرد در سوگ استاد حسن زاده آملی»
«استاد اصغر طاهرزاده»
بسم الله الرحمن الرحیم
ما هیچوقت در کلام او جز تشعشعات انوار ملکوتی نمییافتیم. حقیقتاً ملکوتی بود که به زمین آمده بود تا مزه ملکوتیبودن انسان را به مخاطبانش بچشاند و برای همیشه نشان دهد چگونه میشود در غوغای متلاطم رضاخان و پسر او، سیطره ملکوتی خود را با روش خاصی که روش او بود عالمگیر کند تا حقیقت گم نشود. اساساً روحی بود که بر زمین مجسم شده بود به همان معنایی که عشق نبود، سلطانِ عشق بود و همراه با جناب مولوی باید در مورد او گفت:
«مجموعه سخنرانی های استاد پناهیان»
«با موضوع: تعیین کننده ترین عامل در مقدرات بشر
و تقدیر الهی و نقش انسان در پذیرش آن»
«بدون تعارف با جانشین فرماندة نیروی قدس سپاه»
«همراه با تصاویر دیده نشده از آخرین روزهای قبل از شهادت. مدت: ۱۴:۵۷ دقیقه»
«باید زنده شویم! مثل حاج قاسم»
«باید زندگی زیباتری را تجربه کنیم - کلیپ تصویری - مدت: ۰۵:۲۴»
«حجت الاسلام علیرضا پناهیان»
«عنایات معرفتی و اخلاقی خداوند به مجاهدان»
«تفسیر سوره عادیات - جلسة چهارم - ۱۳۹۹/۰۸/۱۰»
«استاد اصغر طاهرزاده»
«راهی در راستای شنیدن صدای شهدا»
«تفسیر سوره عادیات - جلسة سوم - ۱۳۹۹/۰8/03»
«استاد اصغر طاهرزاده»
با سلام:
یکی دیگر از کتابهایی که در این ایام توفیق مطالعه آن را داشتم. جلد دوم از مجموعه خاطرات سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است.
تفاوتی که این کتاب با جلد اول آن دارد این است که علاوه بر سخنرانی های خود حاج قاسم به روایتگری های سایر همرزمان درباره این شهید بزرگوار پرداخته. یعنی از نگاه بیرون هم به حاج قاسم توجه شده. این کتاب به نسبت جلد اول زوایای پنهان بیشتری از این اسطوره شهادت را روشن می کند و از نظر عاطفی و احساسی انسان را بیشتر تحت تاثیر قرار می دهد بخصوص آنجا که با بیان مظلومت شهدا در عملیاتها و شرح شهادت یاران چهره دیگری از ظلم استکبار در حق مردم ایران به نمایش گذاشته شده. همچنین در این کتاب به زبان خود حاج قاسم سایر شهدای همرزم سردار نیز به مخاطب معرفی می شوند. شهدایی که اغلب آنها برای مخاطب ناشناخته اند و بسیار مورد علاقه سردار بودند و شهادت آنها غم بزرگی بر دل ایشان گذاشت.
گوشه ای از روح لطیف حاج قاسم به روایت این کتاب:
در یکی از روزهای عملیات والفجر ۱۰، حاج قاسم به دیدگاه آمد. ایشان دوربین را روی شهر خرمال و حلبچه زد. وقتی همه این شهرها را نگاه کرد، با حالت امیدواری به نتیجه عملیات، شروع کرد به خواندن این دو بیتی:
قدت از دور میبینُم بَسُم نی
به جایی رفته ای تو دسترسُم نی
به جایی رفته ای که گل بچینی
که هر چه گل بچینی مُو بَسُم نی
سلام:
چند شب پیش که توفیق شد رفتم گلستان شهدای اصفهان چند تا کتاب خریدم. یکی از این کتابها که توفیق خواندنش را پیدا کردم. کتاب «حاج قاسم» (جلد اول) است که در مجموعه کتابهای منتشر شده توسط «انتشارات یازهرا» تحت عنوان «یاران ناب» این کتاب شماره ۱۷ است که بالای کتاب هم درج شده.
این کتاب مجموعه ای از سخنرانی های سردار شهید حاج قاسم سلیمانی برای رزمنده ها در شبهای قبل و بعد از عملیات در زمان دفاع مقدس به همراه سخنرانی های ایشان در بعد از جنگ در یادمانها یا یادواره های شهدا است.
خواندن این کتاب را به همه پیشنهاد می کنم. بخصوص برای دهه هفتادی ها و دهه هشتادی ها که جنگ را ندیدند. دیدن و حس کردن جنگ از زاویه دید یک سردار نظامی، با آن فضای پر از احساس قبل از عملیاتها و یا بعد از شهادت یارانشان که در صحبتهای حاج قاسم موج می زند (که بارها اشک بنده را جاری کرد) انسان را بیش از پیش در مقابل آنچه که شهدا و بسیجیان جان بر کف در جنگ آفریدند به تعظیم وامی دارد.
از ویژگیهای دیگر این کتاب چاپ ۷۶ عکس رنگی تمام صفحه از این سردار دوست داشتی است.
برشی از این کتاب را خدمتتان تقدیم می کنم:
راهی بس عزیزالقدر و لطیف در بستر انقلاب اسلامی به سوی انسانهایی که نمیخواهند خود را در فرهنگ مدرنیته فریب دهند، گشوده شده است که برکات آن «لا یدرک و لا یوصف» است. عظمت جهانِ گشودهای که خداوند از طریق انقلاب اسلامی در آن به ظهور میآید و توکل به او در آن جهان نقش اساسی دارد تا به جای پناهبردن به خود، به خدا پناه ببریم. وقتی به عمق جهانی که میتوان با قلب زنده در آن حاضر شد پی بردیم و دانستیم بدون قلب زنده امکان آن چنان حضوری نیست، اشک جاری میشود و قلب به خود میآید. چیزی که در تشییع پیکر مبارک حاج قاسم سلیمانی، ملتِ ما در مقابل خود احساس کردند.
یکی از جهانهایی که سخت انسانها به آن نیازمندند، جهانی است که شهدا آن را شناختند و در راه حضور در آن جهان قدم زدند. همسر علی چیتسازیان میگوید:
سلام:
اول از همه شما را دعوت می کنم به مطالعه کتاب «من میترا نیستم» بخصوص دخترخانم ها را و به نظرم این کتاب می تواند هدیه بسیار خوبی برای دختران نوجوان باشد ضمن اینکه طراحی کتاب هم بسیار دخترانه و زیبا و جذاب است. و چه خوب است که مادرها این کتاب را شبها قبل از خواب برای دختر بچه هایشان بخوانند. و اصلا چه خوب است فرهنگ خواندن خاطرات شهدا برای بچه ها قبل از خواب ترویج بشود.
جای همه شما خالی دیشب گلستان شهدای اصفهان مهمان «شهید زینب (میترا) کمایی» بودم.
تا یک هفته پیش هیچ شناختی از این شهید نداشتم تا اینکه کتاب «من میترا نیستم» به دستم رسید. هنوز کتاب را به اتمام نرسانده بودم که توسط شهید طلبیده شدم.
خصال از امام صادق (علیه السلام) از پدرش، از جدش، از على (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: براى بهشت هشت در است:
درى است که از آن انبیا و صدیقین داخل مى شوند.
و درى دیگر است که از آن شهدا و صالحان داخل مى شوند،
و پنج در از آنها مخصوص شیعیان و دوستداران ما است تا آنجا که فرمود:
«نحوة رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی»
سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه میتوانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصهی ما قصهی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟
«پدر عزیزم» همیشه به یادت هستم
هدیه ای از طرف فرزندِ شهید عزیزی
که 20 آبان سالروز عروج آسمانی پدر اوست
چشم چشم دو ابرو، خوشگلیه بابام کو؟
حتی توی صورتش، نمونده یک تار مو
گوش گوش دو تا گوش، بابام هی میره از هوش
تا که به هوش میادش، میگه دخترکم کوش
اومد پیشم گفت: خیلی دلم گرفته. روضه میخونی؟؟؟شاید دیگه فرصت نباشه!!
گفتم: برو شب عملیاته! خیلی کار دارم!!
رفت و با دوستش برگشت! اصرار که فقط چند دقیقه!! خواهش میکنم.