«ملکوتی که به ملکوت پیوست»
«ملکوتی که به ملکوت پیوست»
«یادداشت شاگرد در سوگ استاد حسن زاده آملی»
«استاد اصغر طاهرزاده»
بسم الله الرحمن الرحیم
ما هیچوقت در کلام او جز تشعشعات انوار ملکوتی نمییافتیم. حقیقتاً ملکوتی بود که به زمین آمده بود تا مزه ملکوتیبودن انسان را به مخاطبانش بچشاند و برای همیشه نشان دهد چگونه میشود در غوغای متلاطم رضاخان و پسر او، سیطره ملکوتی خود را با روش خاصی که روش او بود عالمگیر کند تا حقیقت گم نشود. اساساً روحی بود که بر زمین مجسم شده بود به همان معنایی که عشق نبود، سلطانِ عشق بود و همراه با جناب مولوی باید در مورد او گفت:
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
آری! راههای رجوع به عشق در بستر انقلاب اسلامی کم نیست. و حضرت آیت الله حسنزاده یکی از آن راهها بود. میفرمودند وقتی شهدا را به قم میآورند من در گوشهای میایستم و خطاب به این جوانان عزیز عرض میکنم: «السلام علیکم یا اولیاء الله». ملاحظه کنید کسی این سخن را میگوید که اولیای الهی را میشناسد و حال متوجه است که بستر انقلاب اسلامی چگونه «وَلیپرور» شده است.
خوش خرامان میروی ای جان جان بیما مرو
ای حیات دوستان در بوستان بیما مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیما مباش و آن جهان بیما مرو
آری! او به بهترین نحو به سوی جبروت خرامید و این مائیم که چشم به همه شخصیت او باید بیندازیم تا در خرامیدن او به همان مسیری بخرامیم که این جهان ما و آن جهان ما مانند جهانی شود که او در آن بهسر میبرد به همان معنایی که در زمین، آسمانی بود.
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم، تو ماهِ من بر آسمان بیما مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی ما خارِ تو، در گلستان بیما مرو
اگر این قصه همه علمای بالله است، در مورد آیت الله حسنزاده شاخص است و در زیر سایه او انسان حقیقتاً از خارهای آزاردهنده توهّمات دنیایی ایمن بود. اساساً کلمات او گلستانی بود بیخار، و افقی بود سراسر نور. آینده ما با نوعی یگانگی با چنین شخصیتهایی از سیطره کمّیّت آزاد میگردد. به همین جهت با حضور در چنین تاریخی و در بستر شخصیت حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» و با نظر به شهدایی چون حاج قاسم میتوان گفت:
وایِ آن کس کو در این ره بینشانِ تو رود
چو نشانِ ما تویی ای بینشان بیما مرو
ما عالِم بزرگواری را از دست دادیم که بیش از آنکه او را در کتابهایش جستجو کنیم، باید در شخصیتش و در طنین صدای ملکوتیاش او را دنبال کنیم تا به افقهای دوری که اشاره میکند، حاضر باشیم.
راستی را! خودِ شخصیت او یک اشاره نبود؟! به طور خاص رحمت الهی بر او باد که «عاش سعیدا و مات سعیدا».
«اصغر طاهرزاده»