اوج پرواز

«اگر به پرواز می اندیشید، شهادت برترین آن است»

«اگر به پرواز می اندیشید، شهادت برترین آن است»

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها

خرید و قیمت کتاب من میترا نیستم! روایت زندگی شهید زینب کمایی از ...

 

سلام:

اول از همه شما را دعوت می کنم به مطالعه کتاب «من میترا نیستم» بخصوص دخترخانم ها را و به نظرم این کتاب می تواند هدیه بسیار خوبی برای دختران نوجوان باشد ضمن اینکه طراحی کتاب هم بسیار دخترانه و زیبا و جذاب است. و چه خوب است که مادرها این کتاب را شبها قبل از خواب برای دختر بچه هایشان بخوانند. و اصلا چه خوب است فرهنگ خواندن خاطرات شهدا برای بچه ها قبل از خواب ترویج بشود.

جای همه شما خالی دیشب گلستان شهدای اصفهان مهمان «شهید زینب (میترا) کمایی» بودم.
تا یک هفته پیش هیچ شناختی از این شهید نداشتم تا اینکه کتاب
«من میترا نیستم» به دستم رسید. هنوز کتاب را به اتمام نرسانده بودم که توسط شهید طلبیده شدم.
وقتی رسیدم گلستان هنوز نیم ساعتی به اذان مغرب مانده بود. نمی دانستم مزارشان کجاست. بعد از خواندن زیارتنامه شهدا اول رفتم سر مزار «شهید عبدالله میثمی» و بعد «شهید آیت الله اشرفی اصفهانی» کمی سمت چپ مزار آیت الله اشرفی شهید مزار «رضا رضائیان» قرار دارد. شهیدی که سر از بدنشان جدا شده بود. آنجا هم فاتحه ای خواندم.

عاشق شهدا | شهید رضا رضاییان

همچنان در ردیف شهدای به دنبال «زینب» بودم. رفتم سمت مزار «حاج حسین خرازی» و «حاج احمد کاظمی» امروز کلا گلستان با اینکه شب جمعه هم بود خلوت بود. شاید بخاطر شرایط کرونا بود. ولی باران باریده بود و هوا به بسیار دلنشین و خنک بود. بر عکس همیشه که مزار این دو شهید شلوغ است و چند نفر در حال فاتحه خواندن هستند تنها یک خانم نشسته بود. گلهای رز زیبایی بر سر مزار این دو شهید و چند شهید کناری گذاشته بودند. نشستم و فاتحه ای خواندم. همچنان ذهنم در جستجوی کسی بود که می دانستم دعوت ویژه آن شهید هستم. نمی دانستم چطوری باید پیدایش کنم. به پسرخاله ام که خانه شان کنار گلستان شهداست زنگ زدم متاسفانه او هم شناختی از «زینب» نداشت. بهترین گزینه این بود که از دفتر امور فرهنگی گلستان سوال کنم. اما گفتم قبلش سری به شهید «محمد تقی طاهرزاده» (جانبازی که ۱۸ سال در کما بودند و مقام معظم رهبری به عیادتشان رفتند) و همچنین شهید «جلال افشار» و « شهید رسول باطنی» بزنم. (شهید باطنی تا یک سال پیش یک شهید ناشناخته در انتهای گلستان و به صورت تک و تنها و مظلوم بود از شهدای قبل از انقلاب است و کسی او را نمی شناخت تا اینکه پارسال برایش بزرگداشت گرفتند و کمی شناخته شد و به مزارش رسیدگی شد. جای خلوت و بسیار دنجی است جوری که اسم اینجا را گذاشته اند «قرار همیشگی» (بارها شده دخترهای محجبه را دیده ام که با نامزدشان کنار مزار این شهید قول و قرارهای ازدواجشان را می گذارند و با هم حرفهای شان را می زنند) دسته گل زیبایی روی سنگ قبر شهید بود. آنجا هم عرض ارادتی کردم و برگشتم.

تصاویر| قرار همیشگی جوانان اصفهانی بر مزار شهید رسول باطنی – صاحب نیوز

 ایثار - تصاویر| قرار همیشگی جوانان اصفهانی بر مزار شهید رسول باطنی

تا بالاخره بعد از پرس و جو آدرس قبر را بهم دادند. «آن درخت کاج را آنجا می بینید زیر آن درخت است یک قبر جداست. مشخص است پیدایش می کنید» مثل کسی که گمشده اش را پیدا می کند قدمهایم را تندتر تر کردم. چشمم که به قاب عکس شهید افتاد آرام گرفتم. روی سنگ قبر یک میوه کاج و چند تا گل محمدی و گل میخک سفید گذاشته بودند. نشستم. گل محمدی بزرگ روی سنگ را برداشتم و بوییدم. کسی نبود و فرصتی شد تا با شهید کمی حرف بزنم. شهیده ای که مظلومانه در ۱۵ سالگی در روز دوم فروردین ۱۳۶۰ توسط منافقین به شهادت می رسد. بیشتر از این چیزی نمی گویم تا خودتان کتابش را بخوانید. 

من میترا نیستم! - تلنگرشهید زینب کماییمن میترا نیستم!

 

«دانلود مستند من میترا نیستم»

 

خوشحال بودم که با شهید دیگری از شهدای انقلاب آشنا شده ام. گلستان شهدای اصفهان جای بی نظیری است. حال و هوایش با جاهای دیگر فرق دارد. خوشبختانه نتوانستند طرح یکسان سازی قبور شهدا را در اینجا اجرایی کنند. طراحی منحصر به فردی دارد هم از نظر نظم تدفین بر اساس عملیات و هم قاب عکسهای زیبا و کوتاه و پرچمهایی که کنار هر قبری گذاشته اند انسان را به بهشت می برد.

گلستان شهدای اصفهان - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

از توقیفات دیشب این بود که مزار «شهید تورجی زاده» را پیدا کردم. دفعه اول بود مزار  این شهید را می دیدم. قبلا شنیده بودم که شهیدی هست که معروف است به «شهید سه سوته» و مزارش همیشه پاتوق مجردها است و هر کی می خواهد بختش باز بشود می رود سر مزار این شهید و خیلی عجیب حاجت می دهد برای همین اسم آن را گذاشته بودند «شهید سه سوته» اما نمی داستم این شهید، «شهید تورجی زاده» است. شهیدی که عشق عجیبی به حضرت زهرا (ع) داشت.

سراغ قطعه شهدای مدافع حرم هم رفتم. انتهای قطعه چشمم به دو تا قبر شهیدی افتاد که تازه به خاک سپرده شده بودند و دسته گلهای طبیعی زیادی روی قبر آنها بود و شمع اطرافشان روشن کرده بودند. کنجکاو شدم بروم جلو. متوجه شدم دو تن از پزشکان شهید سلامت هستند. خدا رحمتشان کند.

خلاصه جای همه خالی شب بسیار عالی بود در کنار شهدا. از همه شهدا بخصوص شهید «زینب کمایی» ممنونم که من را مهمان خودشان کردند.»

«آرمان بدیعی»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">