رزق از نظر قرآن به چه معنا است؟
«وَ تَرزُقُ مَن تَشاءُ بِغَیرِ حِساب»
رزق از نظر قرآن به چه معنا است؟
معناى رزق روشن و واضح است و آنچه از موارد استعمال آن به دست مى آید این است که در معناى این کلمه نوعى بخشش و عطا هم خوابیده، مثلا مى گویند پادشاه به لشگریان رزق مى دهد، که این جمله تنها شامل مواد غذائى لشگر مى شود، قرآن کریم هم مى فرماید:
«و على المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف»
که در این آیه لباس جزء مصادیق رزق شمرده نشده است.
این معناى اصلى و لغوى کلمه بود، ولى بعدها در معناى آن توسعه دادند و هر غذائى را که به آدمى مى رسد، چه دهنده اش معلوم باشد و چه نباشد رزق خواندند، گویا رزق بخششى است که به اندازه تلاش و کوشش انسان به او مى رسد هر چند که عطا کننده آن معلوم نباشد، سپس توسعه دیگرى در معناى آن داده و آنرا شامل هر سودى که به انسان رسد نموده اند هر چند که غذا نباشد، و به این اعتبار همه مزایاى زندگى اعم از مال و جاه و عشیره و یاوران و جمال و علم و غیره را رزق خواندند.
در قرآن کریم هم به این اعتبار آیاتى وارد شده مانند آیه:
«ام تسئلهم خرجا فخراج ربک خیر، و هو خیر الرازقین»
و نیز از شعیب حکایت فرموده که به قوم خود گفت:
«یا قوم ارایتم ان کنت على بینه من ربى، و رزقنى منه رزقا حسنا»
که مراد وى از رزق حسن نبوت و علم بود، و از این قبیل اند آیات مربوطه دیگر.
و آنچه از آیه شریفه:
«ان اللّه هو الرزاق ذو القوه المتین»
بر مى آید البته با در نظر گرفتن اینکه مقام آن، مقام حصر است این است که اولا رزق به طور حقیقت جز به خدا منسوب نمى شود، و هر جا به غیر او نسبتش دهند از قبیل نسبت عمل خدا به غیر خدا دادن است، مانند آیه:
«و اللّه خیر الرازقین»
که از آن استفاده مى شود رازق بسیار است، و خدا بهترین آنان است، و نیز مانند آیه:
«و ارزقوهم فیها و اکسوهم»
همانطور که مى بینیم ملک و عزت که مخصوص ذات خدا است، به غیر خدا هم نسبت داده شده، به این اعتبار که غیر او هم به اذن و تملیک او، ملک و عزت دارند.
و ثانیا استفاده مى شود که آنچه خلق در وجودشان از آن بهره مند مى شوند رزق ایشان و خدا رازق آن رزق است، دلیل بر این معنا علاوه بر آیات بسیارى که درباره رزق، سخن گفته، آیات زیاد دیگرى است که دلالت دارد بر اینکه خلق و امر و حکم و مِلک و مشیت و تدبیر و خیر همه خاص خداى عزوجل است.
آنچه انسان در راه حرام مورد بهره بردارى قرار مى دهد رزق خدا نیست
و ثالثا بر مى آید که آنچه انسان در راه حرام مورد بهره بردارى قرار مى دهد، رزق خدا نیست، و نباید وسیله معصیت را به خدا نسبت داد، براى اینکه خود خدا معاصى بندگان را به خود نسبت نداده، و تشریع عمل زشت را از خود نفى نموده فرمود:
«قل ان اللّه لا یامر بالفحشاء، اتقولون على اللّه ما لا تعلمون»
و نیز فرموده:
«ان اللّه یامر بالعدل و الاحسان»
تا آنجا که مى فرماید:
«و ینهى عن الفحشاء و المنکر»
و حاشا از خداى سبحان که از عملى نهى کند، و سپس بدان امر نماید، و وسیله انجام آنرا براى معصیت کار فراهم فرماید.
هیچ منافاتى بین این دو مطلب نیست که از سوئى مثلا طعام و شراب حرام به حسب تشریع رزق نباشد، و از سوى دیگر به حسب تکوین رزق و آفریده خدا باشد، براى اینکه خداى تعالى در تکوین، تکلیفى نفرموده، (بله اگر فرموده بود خوک خلقت نکنید، آنگاه خودش خوک خلق مى کرد بین گفتار و کردارش منافات بود، و لیکن هر جا که خدا مردم رااز رزقى نهى کرده به حسب تشریع، و هر جا رزق را به خود نسبت داده به حسب تکوین است).
رزق همه موجودات به اذن خدا است
علاوه بر اینکه مى بینیم خداى سبحان در آیات قرآن کریم دادن ملک به امثال نمرودها و فرعون ها و دادن اموال به امثال قارونها را به خدا نسبت داده، پس این نیست مگر اینکه همه این رزقها به اذن خدا است، خدا اینگونه رزقهاى وسیع را در اختیار نامبردگان قرار مى دهد تا امتحانشان نموده و حجت علیه آنان تمام گشته و زمینه بیچارگى و استدراج آنان و مصالحى نظیر این فراهم آید، و همه مى دانیم که این نسبت ها تشریفى است، و وقتى نسبت دادن تشریفى به خدا محذورى ندارد، نسبت دادن تکوینى که مجالى براى حسن و قبح عقلى در آن نیست، بطریق اولى و روشن تر محذور ندارد.
و از سوى دیگر مى بینیم که خداى تعالى هر چیزى را مخلوق خود و نازل شده از خزائن رحمت خود دانسته، مثلا مى فرماید:
«و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم»
و از سوى دیگر مى فرماید: هر چه نزد خدا است خیر است : «و ما عند اللّه خیر» و ما وقتى این دو آیه و امثال آنها را به یکدیگر ضمیمه مى کنیم، این معنا را مى فهمیم که هر موجودى در این عالم به هر چیزى نایل شود، و در طول وجودش از هر چیزى برخوردار گردد، از ناحیه خداى سبحان برخوردار گشته و همان مایه خیر او است، و خدا در اختیارش گذاشته تا از آن بهره مند گردد، همچنان که آیه شریفه:
«الذى احسن کل شى ء خلقه»
نیز به ضمیمه آیه:
«ذلکم اللّه ربکم خالق کل شى ء لا اله الا هو» به این نکته اشاره دارد.
و اما اگر بعضى از مواهب الهى براى بعضى از موجودات مایه ضرر است، شر بودن و ضرر بودن آن امرى نسبى است، یعنى تنها براى آن موجود شر و مایه ضرر است، و براى بقیه موجودات نافع و خیر است، و نیز براى علل و اسبابش در نظام هستى خیر است.
همچنان که آیه شریفه:
«و ما اصابک من سیئه فمن نفسک»
هر چه رزق است خیر و مخلوق است و هر چه مخلوق است رزق و خیر است
و کوتاه سخن اینکه آنچه خداى تعالى بر خلق خود افاضه مى فرماید خیر و مایه انتفاع او است، و به حسب انطباق معنا، رزق او به شمار مى رود، چون رزق چیزى به جز عطیه اى که مایه انتفاع مرزوق قرار گیرد نمى باشد، و چه بسا که آیه شریفه و «رزق ربک» خیر هم اشاره به این معنا باشد.
از اینجا روشن مى شود که رزق، و خیر، و خلق، به حسب بیان قرآن از نظر مصداق امورى متساوى النسبه باشند، یعنى هر چه رزق است، خیر و مخلوق است و هر چه مخلوق است رزق و خیر است، و هر چه خیر است مخلوق و رزق است تنها فرقى که در بین هست این است که رزق مرزوق مى خواهد، تا مرزوقى نباشد که از رزق ارتزاق کند، رزق نیز صادق نیست.
پس غذا براى قوه غاذیه رزق است، چون بدان محتاج است، و قوه غاذیه براى یک انسان رزق است، چون بدان محتاج است، و انسان براى پدر و مادرش رزق است چون به او احتیاج دارند، و نیز انسانیت براى انسانها نعمت است، چون انسانهائى فرض مى شود که فاقد انسانیتند، بدین سبب خداى تعالى فرموده:
«الذى اعطى کل شى ء خلقه».
این فرق کلمه رزق با آن دو کلمه دیگر بود، فرقى هم خیر با دو کلمه دیگر دارد، و آن این است که باید افرادى صاحب اختیار فرض بشوند، تا از بین چند چیز یکى را که خیر خود تشخیص مى دهند انتخاب کنند.
پس وقتى مى گوئیم غذا براى قوه غاذیه خیر است در حقیقت براى قوه غاذیه احتیاج به غذا را فرض کرده ایم، و سپس او غذاى مورد احتیاج خود را از میان همه غذاها انتخاب مى کند، البته اگر به چند غذا دست یابد، قوه غاذیه هم که مى گوئیم براى انسان خیر و انسان براى او خیر است هر دو را محتاج به یکدیگر فرض مى کنیم.
و اما کلمه «خلق» و کلمه «ایجاد» در تحقق معنایش هیچ چیز ثابت و یا فرضى احتیاج ندارد، غذا مثلا مخلوق است، و خدا آنرا ایجاد کرده، چه کسى باشد آنرا بخورد و یا نباشد، قوه هاضمه هم مخلوق و خود انسان هم مخلوق است.
رزقى که خداى سبحان مى دهد عطیه اى است بدون عوض، و در برابر حقى نیست
و از آنجا که هر رزقى و هر چیزى خالص براى خدا است، پس هر چیزى که او افاضه کند، و هر رزقى که او بدهد عطیه اى است بدون عوض، و بدون اینکه چیزى در مقابلش گرفته باشد، براى اینکه هر چیزى در مقابل بخشش خدا فرض شود خود آن مقابل و عوض هم از خدا است، مثلا اگر عبادت را عوض نعمت هاى خدا فرض کنیم، آن نیز با توفیق خدا و اعضا و جوارحى است که او براى ما درست کرده، پس ما حقى بر او پیدا نمى کنیم، تا آن حق عوض نعمت هاى او قرار گیرد، پس احدى نیست که حقى بر خدا داشته باشد مگر حقى که خود خدا بر خود لازم شمرده، همچنان که در مورد رزق فرموده:
«و ما من دابه فى الارض الا على اللّه رزقها»
این عهده گیرى را کسى بر خدا واجب نکرده، خود او است که رزق هر جنبنده اى را به عهده گرفته است، و نیز فرموده:
«فورب السماء و الارض انه لحق مثل ما انکم تنطقون»
پس رزق با اینکه بر خدا حق است از آنجا که حقى است که خود به عهده گرفته، عطیه اى است از ناحیه او، نه اینکه حقى باشد از مرزوق به عهده او.
از اینجا روشن مى گردد که هر انسانى که با حرام روزى مى خورد، سهمى و رزقى از حلال دارد، براى این که ساحت مقدس خداى تعالى منزه از آنست که رزق انسان را حقى ثابت بر عهده خود بکند، آنگاه از مسیر حرام او را روزى دهد، و در عین حال او را از خوردن حرام نهى هم بکند، و در آخرت عقاب هم بفرماید.
تقسیم رزق به دو قسم : عام و خاص
توضیح این مطلب به بیانى دیگر این است که، رزق همانطور که گفتیم عطیه اى است الهى، و چون چنین است پس رزق رحمتى است از خداى بر خلق و همانطور که رحمت دو قسم است :
اول: رحمت عمومى که شامل همه خلق مى شود، چه مؤمن و چه کافر، چه متقى و چه فاجر، چه انسان و چه غیر انسان.
دوم: رحمت خاصه که در طریق سعادت انسان صرف مى شود، نظیر ایمان و تقوا، و بهشت، رزق خدا هم دو قسم است: یکى رزق عمومى که عطیه عامه الهى است، و تمامى روزى خواران را در بقاى هستى امداد مى کند، و قسم دوم آن رزق خاص است که در مجراى حلال واقع مى شود.
و همانطور که رحمت عمومى خدا و رزق عمومیش به حکم آیه: «و خلق کل شى ء فقدره تقدیرا» مکتوب و مقدر است، همچنین رحمت خاصه و رزق خاص او نیز مکتوب و مقدر است، و همانطور که هدایت - که یکى از رحمت هاى خاصه است - مکتوب و مقدر در تشریع است، و براى هر انسانى (چه مؤ من و چه کافر) نوشته شده و به همین جهت براى همه ارسال رسل و انزال کتب نموده و فرموده :
«و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون، ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون، ان اللّه هو الرزاق ذو القوه المتین «
و نیز فرموده:
«و قضى ربک ان لا تعبدوا الا ایاه»
و در نتیجه عبادت که خود محتاج هدایت خدا است از نظر تشریع مقدر است.
همچنین رزق خاص یعنى رزق از مجراى حلال هم مقدر است، همچنان که قرآن فرمود:
«قد خسر الذین قتلوا اولادهم سفها بغیر علم، و حرموا ما رزقهم اللّه، افتراء على اللّه، قد ضلوا و ما کانوا مهتدین«
و نیز فرموده:
«و اللّه فضل بعضکم على بعض فى الرزق، فما الذین فضلوا برادى رزقهم على ما ملکت ایمانهم، فهم فیه سواء.»
و این دو آیه بطورى که ملاحظه مى فرمائید داراى اطلاقى قطعى هستند، هم شامل کفار مى شوند، و هم مؤ منین، هم شامل آن کسانى مى شوند که رزق از حلال مى خورند، و هم آنان که از حرام.
مطلبى که در اینجا واجب است بدانیم این است که رزق همانطور که گفتیم به معناى چیزى است که مورد انتفاع مرزوق قرار بگیرد. قهرا از هر رزقى آن مقدار رزق است که مورد انتفاع واقع شود، پس اگر کسى مال بسیارى جمع کرده، که به غیر از اندکى از آن را نمى خورد، در حقیقت رزقش همان مقدارى است که مى خورد، بقیه آن رزق او نیست مگر از این جهت که بخواهد به کسى بدهد، که از این جهت رزق است و از جهت خوردن رزق نیست.
پس وسعت روزى و تنگى آن ربطى به زیادى مال و اندکى آن ندارد، (چه بسیار افراد که مال بسیار دارند، ولى کم مى خورند و چه بسیار افراد که به عکس آنانند).
رزق، چیزى است که مورد انتفاع مرزوق واقع شود و ربطى به زیادى و کمى مال ندارد
در اینجا به بحثى که درباره جمله:
«و ترزق من تشاء بغیر حساب» داشتیم برگشته مى گوئیم:
توصیف رزق به صفت بى حسابى، از این بابت است که رزق از ناحیه خداى تعالى بر طبق حال مرزوق صورت مى گیرد، نه عوضى در آن هست و مرزوق نه طلبى از خدا دارد، و نه استحقاقى نسبت به رزق، آنچه مرزوقین دارند حاجت ذاتى و یازبانى ایشان است، که هم ذاتشان ملک خدا است، ذاتشان ملک خدا است، و هم حاجت ذاتشان، و هم احتیاجاتى که به زبان درخواست مى کنند، پس داده خدا در مقابل چیزى از بندگان قرار نمى گیرد، و به همین جهت حسابى در رزق او نیست.
بعضى احتمال داده اند این بى حسابى راجع به اندازه گیرى رزق باشد، و مى خواهند بگویند: رزق خدا نسبت به هرکس که او بخواهد نامحدود است، لیکن این معنا با آیاتى که صریحا رزق را مقدر مى داند نمى سازد، نظیر آیه:
«انا کل شى ء خلقناه بقدر»
«ما هر چیزى را با اندازه گیرى آفریدیم.»
و آیه شریفه:
«و من یتق اللّه یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب، و من یتوکل على اللّه فهو حسبه، ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لکل شى ء قدرا»
«و هرکس از خدا پروا کند، خدا برایش راه نجاتى قرار داده، از راهى که خودش پیش بینى نکند روزیش مى دهد، و هر که بر خدا توکل کند او وى را کافى است، که خدا به کار خود مى رسد، و چگونه چنین نباشد با اینکه براى هر چیزى اندازه گیرى دارد.«
پس رزق هر چند از خداى تعالى عطیه اى بدون عوض است، و لیکن در عین حال اندازه دارد، تا چه اندازه اى را خواسته باشد.
روایاتى در باره (رزق ) و اینکه روزى هر کس مقدر است
و در کافى از امام ابى جعفر باقر (علیه السلام) روایت آورده که گفت: رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) در حجة الوداع فرمود:
آگاه باشید که روح الامین به قلبم انداخت که هیچ انسانى نمى میرد مگر وقتى که رزقش را تا حد کمال خورده و دیگر در نزد خدا رزقى نداشته باشد. پس از خدا بترسید، و در راه به دست آوردن رزق منحرف نشوید، راه صواب را به دست گیرید، و دیر رسیدن بهره اى از رزق، شما را به نافرمانى خدا واندارد، براى اینکه خداى تعالى رزق حلال را بین خلقش تقسیم کرده، و آن را بطور حرام تقسیم ننموده، و خلاصه آنچه را خدا تقسیم کرده رزق حلال است، نه حرام، پس هرکس از خدا پروا کند، و خویشتن دارى نماید، رزقش از راه حلال خواهد رسید، و هرکس پرده حرمت خدا را پاره نموده، و رزقش را از غیر راه حلال بگیرد، رزق حلالش را به عنوان قصاص از او خواهند گرفت، در نتیجه همان مقدارى را که باید از حلال مى خورد از حرام خورده، و نه بیشتر، با این تفاوت که حساب آنرا باید پس بدهد.
و در نهج البلاغه است که امام (علیه السلام) فرمود:
رزق دو جور است، رزقى که آن تو را مى طلبد، و رزقى که تو آنرا مى طلبى، آنکه تو را مى طلبد به فرضى که تو به سراغ آن نروى او به سراغ تو خواهد آمد، پس غم روزى یکساله ات را سربار غم امروزت مساز، براى هر روز غم همان روز کافى است، براى اینکه اگر مدت سال جزء عمر تو نباشد، بیهوده غمش را نخورده اى، و چرا غم رزقى را بخورى که مال تو نیست، و نیز مگر تاکنون چنین چیزى شده که رزق تو را قبل از اینکه به دست تو برسد دیگرى خورده باشد؟ و یا دیگرى آنرا از چنگ تو ربوده باشد، و یا مگر تاکنون چنین چیزى شده که آنچه برایت مقدر شده دیرتر از موعد به دستت رسیده باشد؟
و در روایتی دیگر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) فرمود:
«رزق مانند باران و بعدد آن از آسمان به زمین و براى هر انسانى به مقدارى که برایش مقدر شده نازل مى شود، و لیکن براى خدا فضل هائى هم هست، بنابراین از خداى تعالى فضل او را نیز بخواهید.»