مومن تا چه اندازه نسبت به گمراهی دیگران مسوول است؟
اى کسانى که ایمان آورده اید بر شما باد رعایت نفس خودتان، چه آنان که گمراه شده اند گمراهیشان بشما ضرر نمى رساند اگر شما خود راه را از دست ندهید، بازگشت همه شما به خداست و پس از آن آگاهتان مى کند به آنچه عمل مى کردید. (105)
مؤ منین مسؤول گمراهى اهل ضلالت نیستند. از ضلالت آنها نهراسند و تحت تاثیرقرار نگیرند
آیه شریفه براى مؤمنین و غیر مؤمنین دو راه فرض فرموده که هر دو منتهى بسوى خداى سبحان است و مؤمنین را دستور مى دهد به اینکه بخود بپردازند، و از دیگران که اهل ضلالتند صرفنظر کنند، و در زمره آنان و جزو آنان قرار نگیرند و از گمراهى شان نهراسند، و بدانند که حساب گمراهان با پروردگار آنان است نه با مؤمنین، مؤمنین مسوول کار آنها نیستند تا بنشینند و سر به گریبان فرو برده و درباره گمراهى آنان فکر کنند. پس آیه از جهت مضمون نزدیک است به آیه شریفه:
«قل للذین آمنوا یغفروا للذین لا یرجون ایام الله لیجزى قوما بما کانوا یکسبون» (۱) و نظیر این آیه شریفه
«تلک امه قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تسئلون عما کانوا یعملون» (۲)
پس بر مومن لازم است که بکار خود و هدایت خود بپردازد و ضلالت و شیوع گناهانى که از مردم مى بیند او را نلغزاند و مردم او را مشغول نکنند، او هم خود به کار مردم نپردازد، حق حق است، گر چه مردم ترکش کنند، باطل باطل است گر چه دو دستى آنرا بگیرند، چنانکه خداى تعالى فرموده:
«قل لا یستوى الخبیث و الطیب و لو اعجبک کثره الخبیث فاتقوا الله یا اولى الالباب لعلکم تفلحون» (۳).
و نیز فرموده: «و لا تستوى الحسنه و لا السیئه»، پس اینکه فرمود: «لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم» مبنى است بر مطلبى که گفته شد، و بر حسب کنایه فرمود ضرر نمى رساند، و گرنه غرض نهى مؤمنین است از اینکه از ضلالت کسى که گمراه شده، مرعوب و متاثر شوند، و این باعث شود که راه هدایت را رها کرده بگویند، چنان که مى گویند:
دنیاى امروز با معنویات مساعد نیست، و اجازه نمى دهد انسان ادیان و معنویات را کیش و آیین خود قرار دهد، زیرا امور معنوى براى مردم قرون وسطى خوب بود، که مردمى ساده لوح و سطح معارف و تمدن شان خیلى نازل و پایین بود، نه براى مثل چنین زمانى که آن مردم منقرض و آن دوره سپرى شده است، چنانکه خداى تعالى همین حرف را از زبان آنها نقل نموده و مى فرماید: «و قالوا ان نتبع الهدى معک نتخطف من ارضنا» خلاصه معنا این است که اگر ما هدایت تو را با اینکه حق است بپذیریم ما را از شهر بیرون مى کنند. و نیز نهى مى کند از اینکه از ضلالت آنان متوحش شده و بر هدایت خود بترسند و بخیال خود به جلوگیرى از ضلالت آنان پرداخته و خود را فراموش کنند، و رفته رفته مانند آنان گمراه شوند، زیرا آنچه بر هر مومنى واجب است دعوت مردم بسوى خدا و امر به معروف و نهى از منکر و خلاصه اسباب عادى هدایت را بکار بردن و سپس اثر و مسبب را به خدا واگذاشتن است، زیرا همه امور بدست اوست.
و اما اینکه براى نجات مردم از هلاکت، خود را به هلاکت بیندازند این صحیح نیست و خدا هم، چنین دستورى نداده، و کسى را به زشتى هاى دیگرى مواخذه نفرموده، و هیچ کسى وکیل خدا بر دیگران نیست، بنابراین برگشت معناى آیه به همان معنائى است که آیات زیر در مقام بیان آنند:
«فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا. * انا جعلنا ما على الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا. و انا لجاعلون ما علیها صعیدا جرزا.» (۴)
و هم چنین این آیه: «و لو ان قرانا سیرت به الجبال او قطعت به الارض او کلم به الموتى بل لله الامر جمیعا ا فلم ییاس الذین آمنوا ان لو یشاء الله لهدى الناس جمیعا» (۵) و همچنین آیات دیگرى نظیر آن.
آیه شریفه : (علیکم انفسکم ...) هیچ منافاتى با آیات مربوط به امر به معروف ونهى از منکر ندارد
پس ، از این بیان بدست آمد که این آیه با آیات دعوت به دین و آیات مربوط به امر به معروف و نهى از منکر هیچگونه منافاتى ندارد، زیرا این آیه نهى مى کند مؤمنین را از اینکه به کار هدایت گمراهان پرداخته و از هدایت خویش بازمانده و در حقیقت در راه نجات مردم خود را به هلاکت بیندازند، علاوه ، دعوت به خدا و امر به معروف و نهى از منکر خود یکى از شوون بخود پرداختن و راه خدا پیمودن و وظیفه الهى را انجام دادن است، با این حال چه جاى اینست که کسى احتمال دهد آیه مورد بحث با آیات دعوت به دین و امر به معروف و نهى از منکر منافات دارد یا ناسخ آنها است؟ با اینکه خداى سبحان امر به معروف و نهى از منکر را یکى از مشخصات روحى اسلام بلکه یکى از پایه هایى نامیده که دین خود را بر آن اساس بنا نهاده و استوار ساخته است، و فرموده: «قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیره انا و من اتبعنى» و نیز فرموده: «کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر».
پس بر هر مومنى واجب است که مردم را با بصیرت تمام بسوى خدا دعوت نماید و بعنوان امتثال یکى از واجبات الهى امر به معروف و نهى از منکر نماید، و در عین حال چنین وظیفه اى را هم ندارد که خود را از شدت خشم و غیظ و یا از فرط جد و جهد در هدایت گمراهان به هلاکت اندازد. از اینکه خداى تعالى براى اهل ایمان راهى را فرض کرده که در آن هدایت آنان است، و براى دیگران هم راهى را تقدیر نموده که در آن ضلالت آنها است، و نیز از اینکه با جمله «علیکم انفسکم» مؤ منین را امر به پرداختن به نفس خود نموده، بخوبى فهمیده مى شود که راهى که به سلوک آن امر فرموده همان نفس مومن است، زیرا وقتى گفته مى شود: زنهار راه را گم مکن، معنایش نگهدارى خود راه است نه جدا نشدن از راهروان، پس در اینجا هم که مى فرماید: زنهار که نفسهایتان را از دست دهید، معلوم می شود نفس ها همان راه هستند نه راهرو، چنانکه نظیر این معنا در آیه: «و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله» به چشم مى خورد.
طریق انسان به سوى خداوند همان نفس انسان است که به منتهاى مسیر مى رسد «و ان الى ربک المنتهى»
پس اگر فرمود: بر شما باد نفس تان، مقصود این است که شما ملازمت کنید نفس خود را از جهت اینکه نفس شما راه هدایت شما است، نه از جهت اینکه نفس یکى از رهروان راه هدایت است، به عبارت دیگر اگر خداى تعالى مؤمنین را در مقام تحریک به حفظ راه هدایت امر مى کند به ملازمت نفس خود، معلوم مى شود نفس مومن همان طریقى است که باید آنرا سلوک نماید، بنابراین نفس مومن طریق و خط سیرى است که منتهى به پروردگار می شود، نفس مومن راه هدایت اوست، راهى است که او را به سعادتش مى رساند.
پس آیه مورد بحث مطلبى را بطور روشن بیان کرده است که آیات زیرین به اجمال به آن پرداخته اند:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون . و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون . لا یستوى اصحاب النار و اصحاب الجنه اصحاب الجنه هم الفائزون»(۶)
که دستور مى دهد نفس را زیر نظر گرفته و اعمال صالح او را که سرمایه و توشه فرداى اوست (و بهترین توشه تقوا است) - تحت مراقبت قرار دهند، زیرا براى نفس امروز و فردایى است، و نفس هر آنى در حرکت و در طى مسافت است، و منتهاى سیرش خداى سبحان است، چون نزد اوست حسن ثواب یعنى بهشت.
بنابراین بر انسان لازم است که این راه را ادامه داده و همواره بیاد خداى خود باشد و لحظه اى فراموشش نکند، چون خداى سبحان غایت و هدف است، و انسان عاقل هدف را از یاد نمى برد، زیرا مى داند که فراموش کردن هدف باعث از یاد بردن راه است.
روى این حساب اگر کسى خداى خود را فراموش کند خود را هم فراموش کرده و در نتیجه براى روز واپسین خود زاد و توشه اى که مایه زندگیش باشد نیندوخته است، و این همان هلاکت است. رسول الله (صلى الله علیه و آله) هم در روایتى که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند فرموده: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» «هر که خود را شناخت خداى خود را شناخته» و این معنا نکته ایست که دقت زیاد و تدبر تمام آن را ثابت مى کند، و به اعتبار نزدیک است، زیرا انسان در مسیر زندگیش اگر چه به هر نقطه اى امتداد داشته باشد هیچ همى جز خیر و سعادت زندگى خویش ندارد. اگر چه منافع و عواید کارهایش بظاهر عاید دیگران شود. خداى تعالى هم در این باره مى فرماید: «ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها» (۷)
«تفسیر المیزان علامه طباطبایی»
**************************************************************
۱) به آنان که ایمان آوردهاند بگو که از (جور جهالتهای) مردمی که به ایّام الهی (و روز وعدههای خدا) امیدوار نیستند درگذرند تا خدا عاقبت هر قومی را به پاداش اعمال خود برساند.