نماز اول وقت
جاده هاى کردستان آن قدر ناامن بود که وقتى مى خواستى از شهرى به شهر دیگر بروى ، مخصوصا توى تاریکى ، باید گاز ماشین را مى گرفتى ، پشت سرت را هم نگاه نمى کردى.
اما «زین الدین» که همراهت بود ، موقع اذان ، باید مى ایستادى کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلا راه نداشت.
بعد از شهادتش ، یکى از بچه ها خوابش را دیده بود، توى مکه داشته زیارت مى کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود : «تو این جا چى کار مى کنى؟»
جواب داده بوده : «به خاطر نمازهاى اول وقتم، این جا هم فرمانده ام.»
«شهید مهدی زین الدین»
شـادی روح شــهدا صــلوات
سلام
خیلی جالبه
اینا الگوی ما هستن و ما هیچ اطلاع یاز احوالاتشون نداریم
ممنون
یا علی مدد