«أنا عَبدٌ مِن عَبِیدِک»
بنده حیران حضرت روح اللّه هستم. یکى از نزدیکان حضرت امام مى فرمایند؛ امام به من پیغامى دادند تا به آیت الله اراکى بدهم. بعد که ملاقات تمام شد آیت الله اراکى به من گفتند؛ به آقا بگوئید یادتان است هنگامى که در اراک بودیم بزرگترین کارى که مى کردیم این بود که در روز عاشورا یک دسته ى سینه زنى بیرون بیاوریم تا روحانیت بیایند و جلو بیفتند و حالا ببینید الحمدلله چقدر قدرت داریم. به آقا بگوئید دیدید کار به کجا رسید و حکومت اسلامى برقرار شد و کار ما به کجا رسید؟ بگوئید این همه آوازها از شما بود. بعد اضافه کردند مىخواهم فردا خدمت امام بیایم. من ماجرا را خدمت امام عرض کردم، وقتى که خبر آوردند آقاى اراکى تشریف آوردند. امام لباس معمولى خانه را از تن بیرون آوردند و عبا بر دوش به استقبال آقاى اراکى آمدند. با دیدن امام، آقاى اراکى فرمودند: