«عبور از ذنب کبیرِ انانیت» (شرحی بر مناجات تائبین)
«عبور از ذنب کبیرِ انانیت»
«شرحی بر مناجات تائبین»
«استاد اصغر طاهرزاده»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«أسْئَلُکَ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ الْکَبِیرِ، وَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ، أَنْ تَهَبَ لِی مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ، وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ»
سخن حضرت سجاد (ع) به اینجا رسید که به حضرت حق این طور اظهار داشتند:
«یَا غَافِرَ الذَّنْبِ الْکَبِیرِ، وَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ، أَنْ تَهَبَ لِی مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ، وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ»، یعنی ای کسیکه غافر و بخشاینده ذنب و گناه کبیر هستی و ای ترمیمکنندهی استخوان شکسته، جرمهای هلاککننده را بر من ببخشای و رسوائیهای درونی را بر من بپوشان.
قبلاً عرض شد خدا را با هر اسمی بخوانیم حضرت حق با همان اسم با ما برخورد میکند. بهخصوص اگر آن اسم را بهجا اظهار کنیم. در این فراز داعی، خدا را با اسم «غَافِرَ الذَّنْبِ الْکَبِیرِ» میخواند، با نظر به اینکه او گناهان بزرگ را میبخشاید. وقتی بنده با خدا با نظر به این اسم روبهرو شد خدا هم با همین اسم به او جواب می دهد. عملاً خداوند خواهد گفت وقتی به من چنین اعتقادی داری، من هم بر اساس اعتقاد تو با تو رفتار میکنم. زیرا در روایت قدسی داریم: «أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِیَ اَلْمُؤْمِنِ» (۱) من در گمان اعتقاد بندهی مؤمن خودم هستم، هرطور که به من گمان دارد مرا نزد خود همانطور مییابد. تو گمانت نسبت به او آن است که گناهان بزرگ را می بخشد، او هم طبق روایت فوق آن گناهان را میبخشد. بنا این است که ما به خدا امیدوار باشیم. چون در قرآن داریم به پیامبر خود فرموده: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبّى لَوْ لا دُعاؤُکُمْ» (فرقان/۷۷) ای پیامبر به بندگان من بگو: اگر عبادت و پرستش شما نبود پروردگار من به شما هیچ اعتنائی نمی کرد؟ با دعا است که رحمت حضرت حق به جنبش در میآید. این قاعده را آنهایی که دعا میکنند میشناسند و به همین جهت راحت دعا میکنند. پس اگر کسی پروردگارش را اینطور شناخت که «غَافِرَ الذَّنْبِ الْکَبِیرِ» است و او را به این اسم خطاب کرد، در جواب میشنود «لَبَیک یَا عَبدی» به معنای تجلی نوربخشایندهی «ذَّنْبِ الْکَبِیرِ» بر جان دعاکننده. إنشاءاللّه به جایی میرسیم که متوجهی گناهان بزرگ خود میشویم سپس در رفع آن به حضرت حق رجوع میکنیم.
گناه بزرگِ «انانیّت» و خود را دیدن و خود را محور همه امور به حسابآوردن، گناه کمی نیست. تا دیروز فکر میکردی گناه بزرگ آن است که مثلاً دست به دزدی بزنی. حال متوجه میشوی که «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» وجودِ خود ما و نظر به خود ما، ریشه همه این مشکلات است. لذا امام صادق (ع) میفرمایند: «وُجُودُکَ ذَنبٌ لا یُقاسُ بِهِ ذَنب» (۲) وجود تو گناهی است که هیچ گناهی با آن مقایسه نمیشود. یعنی نظر به خود داشتن و خود را مستقل از ارادهی الهیدیدن، گناه نابخشودنی است. اگر عزیزان برنامهریزی نداشته باشند تا از شرّ این بزرگترین گناه آزاد شوند، بعداً که عمری از آنها گذشت مشکل است بتوان کاری برای خود بکنند. از همین حالا که امکان چشیدن تقوا برایمان هست، باید پای اصلاح خود بایستیم.
به ما فرمودهاند شیطان دستگیره دارد، دستگیرهی شیطان منیّت ما است وگرنه آنهایی که جان خود را برای خدا خالص کردند و خداوند هم آنها را برای خود خالص گردانید که دستگیره به شیطان نمی دهند. قرآن در راستای استثناء بودن مخلَصین از اغوای شیطان میفرماید: «إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (حجر/۴۰) مگر آنهایی که خودی و منیّتی از خود ندارند. و خداوند آنها را برای خود خالص کرده. ممکن است بفرمایید این مشکل است که انسان از انانیّت خود بگذرد، اما بدانید خدای شما «غَافِرَ الذَّنْبِ الْکَبِیرِ» است پس جای یأس نیست و میتوانیم از خداوند کمک بگیریم تا از شرّ انانیّت و خودبینی راحت شویم.
بعضی از دوستان زحمت میکشند و عبادت میکنند و دعا میخوانند ولی بعد از مدتی احساس میکنند نتیجه نگرفتند. اگر خودشان دقت کنند میدانند علتتش حضور فعّال منیّتها است که حجاب بزرگی است. تمام مشکلات از اینجا است. «ذَّنْبِ الْکَبِیرِ» همین است که آدم به خودش توجه استقلالی داشته باشد و خودش محور باشد و متوجه دشمنی این نفس نباشد، در حالی که به ما فرمودهاند: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛ (۳) دشمنترین دشمنها نفس خود شما است که از همه به شما نزدیکتر است. برای عبور از انانیّت فرمودهاند، در وضو وقتی مسح پا میکشید متوجه هستید هنوز منیت برایت مانده، به ما فرموده اند خود را با آب مطلق پاک کن. چون مطلق آن چیزی است که در مقابلش چیزی نمیماند، به همین جهت در وضو باید از آب مطلق استفاده کرد. در وضویی که گرفتی، در راستای نفی انانیّت، با نظر به مرکز فرماندهی یعنی سر، به آب مطلق آن را لمس میکنید، آن هم با بقایای آب وضو، که همان آب مطلق است، زیرا اگر آن انانیّت بماند نمیتوانید به مهمانی خدا بروید. همه سخن در این است که میرسید به جایی که متوجه شوید گناهی بزرگتر از اینکه واقعاً خودتان در میان هستید و خودمان محور امور شدهایم، نیست و با توجه به این امر رویکرد ما به وضو رویکرد خاصی میشود.
همین که متوجه محوریت خود در امور میشویم و نزدیک است که مأیوس شویم. امام سجاد (ع) راه نشان میدهند تا به کسی رجوع کنیم که «غَافِرَ الذَّنْبِ الْکَبِیرِ» است با ورود به راهی که امام (ع) در مقابلمان قرار میدهند انسانِ سالک به جایی میرسد که خودش برای خودش دود میشود. وقتی آدم ناله کرد که «یَا غَافِرَ الذَّنْبِ الْکَبِیرِ، وَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ» ای کسی که استخوانهای خردشدهی بنده را جمع میکنی، من در زیر بار خودبینیهایم خورد شدهام، به دادم برس: و از این طریق مسیر عبور از خودبینیها شروع میشود.
تا انسان جوان و غریبُ العهد است نسبت به خدا، راحتتر میتواند این راه را طی کند. هر چقدر جلو میرود اگر متوجه خطرِ خودبینی و خودخواهیها نشود کار سختتر میشود. دوران جوانی دوران شور و عشقِ بندگی است ولی هرچقدر جلوتر برود منیّت او رشد میکند و اعتراضها شروع میشود که چرا به من احترام نگذاشتند و چرا روی من حساب نمیکنند. چرا جایگاه من با این سوابق و فعالیت، باید اینجا باشد و إلی آخر، و همچنان این «من» بزرگ و فربه میشود.
با توجه به موارد فوق باید از قبل به فکر چاره باشیم و ناله سر دهیم، خدایا به دادم برس که قلبم به جهت گناهان بزرگ از بین رفت، آن را به نور توبه زنده بگردان، ای همه آرزو و مقصدم! از خدا میخواهیم که ما را جمع کند و روح تعبد به حضرت اش را به ما برگرداند، همان روحیه و شور بندگی که در ابتدا داشتیم.
«أسْئَلُکَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ، أَنْ تَهَبَ لِی مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ، وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ» ای کسیکه استخوانهای شکسته را ترمیم میکنی! از تو میخواهم آثار باقی مانده از گناهانم را برطرف نمایی و بر من موبقات را ببخشی، یعنی آن گناهانی که از کوتاهی ها باقی مانده. که از همه مهمتر همانطور که عرض شد خودبینیهایی است که هنوز باقی مانده. وقتی خودبینی و خودخواهی و کبر برود، راه توبه به راحتی گشوده میشود، لذا حضرت آدم (ع) خیلی راحت توبه کرد ولی شیطان نتوانست توبه کند. حضرت آدم به شجرهی ممنوعه نزدیک شد، ولی همینکه به خود آمد و متوجه خطای خود شد، «لاجرم او زود استغفار کرد» زیرا میل او عامل نزدیکی به شجره شد ولی تواضع و بندگیش سرجایش بود. به گفتهی مولوی:
ذلت آدم ز اشکم بود و باه
و آن ابلیس از تکبر بود و جاه
لاجرم او زود استغفار کرد
و آن لعین از توبه استکبار کرد
انحراف ابلیس از تکبر بود و جاه طلبی. گفت: «اَنَا خَیرٌ مِنْه» من بهتر از آدم هستم. با حساب خودش آدم از خاک بود و او از آتش، شش هزار سال هم عبادت کرده بود، بنا به روایات به ملائکه درس میداد. حالا به او میگویند به این آدم سجده کن، معلوم است کار آسانی برای او نیست، چون خود را میبیند و حرف او «اَنَا خَیرٌ مِنْه» است. در ذهن ما هست که دزدی و مشروب خواری گناه است. حتماً این اعمال گناه است. ولی ریشه ی همهی گناهان که همان کبر و خودبینی است اگر از بین نرود، همان خودبینی، توفیق توبهکردن را هم از انسان میگیرد، کبر و خودبینی و گفتن: «اَنَا خَیرٌ مِنْه» کار شیطان را به آنجا رساند. این سخن جان بندگی انسان را میسوزاند. چون «من» در میان است. آنقدر خودبینی و استکبارِ شیطان بر او غلبه داشت که گمراهی خود را هم به خدا نسبت داد و گفت: «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی» (حجر/۳۹) خدایا تو مرا گمراه کردی. یعنی من به خودی خود خوبم، تو مرا گمراه کردی.
اگر این «من» در میان باشد هر کس میخواهیم باشیم، من و شما ندارد، هر اندازه هم عبادت کرده باشیم، خطر لغزش بغل گوش ما است. مگر اینکه از طریق ادعیه از این «من» به خدا پناه ببریم تا او با توجهات مکرر خود به ما، این منیّت را بیرنگ کند. به گفتهی خواجه سعید ابوالخیر:
تو، آمد رفته رفته
رفت، من آهسته آهسته
از طریق دعا در مقابل حضرت حق، هیچبودنِ خودمان را تمرین کنیم، تا منیّتی از خود در مقابلمان نماند. وگرنه همین عبادات ما را مُعْجَب میکند که گویا ما آدم خوبی هستیم که این کارهای خوب را انجام دهیم در حالیکه باید بدانیم:
هر عنایت که داری ای درویش
هدیه حق بدان نه کرده خویش
باید متوجه باشیم توفیق الهی بود که موفق به آن کار خوب شدیم. در همین رابطه حضرت امام سجاد (ع) عرضه میدارند. «الهی اگر شکر میکنم به خاطر نعمتت، شکر دیگری باید بکنم که توفیقم دادی شکر کنم.» اگر شما صدقهای به فقیر دادید باید بگوئید من صدقه دادم، یا بگوئید خدا منّت بر من گذاشت و توفیقم داد که بتوانم صدقه بدهم. «ور نه در گلخن گلستان از چه روست؟» مگر می شود بدون توفیق الهی، از طریق چنین منی چنین حسنه ای صادر شود؟
حضرت در ادامه تقاضا میکنند: «وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ» خدایا رسواییهای درونیام را خودت بپوشان و بر آنها سرپوش بگذارد. بگو خدایا:
گر دریدم خود به دستم پرده را
تو فرو مگذار بیپرده مرا
خدایا اگر پردهدری کردم، تو آن پردهای را که باید داشته باشم تا به چنین پرده دریها دست نزنم، را به من عطا کن. خدایا «تَسْتُرَ عَلَیَّ» بر من یک پردهای بینداز تا از «فَاضِحَاتِ» و افتضاحات درونم نجات یابم و دائماً گرفتار آنها نباشم و بتوانم راه را ادامه دهم. با نظر به «ستارُالعیوب» بودن حضرت حق، این امید هست که او با بندگان گناهکارش که تقاضای ستر گناهان را دارند، آن گناهان را بپوشاند و البته این ستر، ستر محو است و عملا آن گناه از صحنه ی جان انسان محو میشود و بین انسان و پروردگارش موانع برطرف میگردد. با ستارالعیوب بودن میفرماید: بنده من، من تمام کردم اثر آن گناه را.
تقاضای شما در فراز فوق این است که خدایا در درون خود رسواییهایی دارم که به لطف تو میخواهم آنها را بپوشانی و محو کنی تا با روحی پاک با تو انس بگیرم. به عنوان مثال فلانی پشت سر شما حرفهای بدی زده تا به شما خبر ندادند، شما بین خود و خدایتان مشکلی ندارید، راحت نمازتان را می خوانید ولی اگر به شما خبر دادند و غیبت کردند شما را به زحمت میاندازند و از این به بعد ارتباط شما با خدا هم خراب می شود، ولی یک مرتبه ملاحظه میکنید خدا به حکم ستار بودنش به شما لطف میکند و خیلی زود آن حرف را از یادتان می برد، اصلاً انگار نه انگار که چنین سخنی پشت سر شما گفته شده است. حالا اینجا شیطان تلاش می کند نگذارد آن مطلب از یادتان برود. در این رابطه است که از خدا میخواهید، «وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ» خدایا آن را بپوشان، خدا با این عصبانیت درونی من از فلانی را بپوشان و محو کن، چون آن حالت که نسبت به آن فرد غیبتکننده دارم نوعی رسوایی است که من را ناراحت میکند. چرا من باید ناراحت بشوم که پشت سرم این حرفها را زدند؟ من باید ناراحت باشم که یاد خدا را نداشته باشم. به همین جهت تقاضا میکنی خدایا بپوشان آن فاضحات درونیام را.
گاهی شیطان همان چیزهایی را که خدا به خوبی پوشانده است در یاد ما میآورد تا ما را تحریک کند، تا ما راه اصلی خود را فراموش کنیم و مشغول فرعیات شویم و در حرکت خود از نشاط و تحرک فرو افتیم. به همین جهت این فراز از دعا بسیار با ارزش و کارساز است. واقعاً اگر خداوند چیزهایی را که خودش پوشانده است بر ملا کند، ناگهان تمام روح و روان ما متلاشی میشود. لذا دائم باید از خدا خواست «وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ» همچنان افتضاحات درونیام را پوشیده بدار.
گاهی ما زمینهی تحریک شیطان را در درون خود فراهم میکنیم و عملاً خداوند سِتر خود را از ما میگیرد و چون به خود آییم با تقاضای سِتر فاضحات درونی، از خدا میخواهیم ما را به حالت اول و به آن عهد قریب با خودش برگرداند.
در فراز بعدی اظهار میداری: «وَ لَا تُخْلِنِی فِی مَشْهَدِ الْقِیَامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَ مَغْفِرَتِکَ» خدایا! در مشهد و محل شهودِ حقیقت، یعنی در قیامت مرا از خنکی عفو و غفرانت خالی مدار. مشهد یعنی جایی که انسان در شهود قرار میگیرد و به یک معنا «یوم التّلاق» است. یعنی ملاقات همهی ابعاد انسان. وای اگر وقتی انسان در مشهد قیامت قرار می گیرد، خداوند از قبل عیوب او را محو و مستور نکرده باشد. با توجه به این نکته در مناجات شعبانیه اظهار میداری: «إلهی قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِی الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ إلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْکَ فِی الْاُخْرى» الهی! در دنیا گناهان بسیاری را پوشاندی تا مانع ارتباط من با خودت نگردند و من بیش از آنکه در دنیا نیازمند سِتر و محو گناهان باشم، در آخرت نیازمند به این امر میباشم. زیرا قیامت محل شهود است و محل به نمایش گذاشتن ابعاد گوناگون انسانها است. با این فرض، در این قسمت از فرازِ «مناجات التّائبین»، اظهار میداری که در آن چنان شرایطی، از خنکی عفو و غفران خدا محروم نباشید. باید درون خود را کند و کاو کنید و اشکالات درونی خود را ببینید و فکر کنید اگر این اشکالات در مشهدِ قیامت ظاهر شد چه میشود. نمونهای که همیشه آدم میتواند حس کند، حسادت است، این حسادت همین حالا آتش است، گاهی آدم زندگی خود را با حسادت آتش میزند و با غضبِ حاصل از حسادت، خود را هلاک میکند.
اگر درون خود را ناخن بزنیم متوجه میشویم با غضب چگونه این خطر هست که زندگی خود را آتش بزنیم، همین حالت در قیامت ظهور میکند و میشود جهنمی که آدم را در بر میگیرد. باید در دنیا راه خاموشکردن آتش غضب را یافته باشیم و از آن طریق جهنم را از خود دور کنیم. بعضیها یکپارچه غضباند. وقتی طرف غضب کرد، شیشههای منزل را میشکند یا زن و فرزندان خود را کتک میزند و بعد شروع میکند خود را زدن. غذا جلویش میگذارند پرت میکند. این به جهت آن است که همین حالا در همین دنیا، جهنم قلب به او را فراگرفته است و چون در دنیا نتوانسته جهنم و آتش غضب را از خود دور کند، در قیامت هم وقتی جهنم به او نزدیک میشود، نمیتواند آن را از خود دور کند؛ به تعبیر قرآن: «وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ» (شعرا/۹۱) جهنم برای انسانهای سرکش بروز می کند. چون آتش برای منحرفین به ظهور آمد و بروز کرد نمیتوانند آن را از خود دور کنند. مشکل این افراد آن است که امروز برنامهای برای خاموشکردن آن آتش درونی ندارند. راه رجوع به حضرت حق و توجه به رحمت واسعهی او را از طریق معارف الهی و عبادات ربّانی برای خود شکل نداده اند. نمیدانند در آن موارد که آتش غضب آنها را فرا گرفت باید به خداوند رجوع کنند.
این جهنم و آتشی را که با انواع رذایل در درون خود داریم، باید بشناسیم و راه عبور از آن را از طریق دستورات دینی بیابیم. بعضیها متوجه حسادتهای خود نیستند و اگر با ملاکهای دینیِ الهی متوجهی آنها نشوند، در قیامت با منظرهی بسیار هولناکی که همان «وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ» است روبهرو میشوند. مگر آنکه در همین دنیا متوجه جهنم دورنی خود بشوند و به لطف الهی آن را خاموش کنند و از عفو و غفران خداوند کمک بگیرند که نوعی خنکی و آرامش را به همراه دارد. با توجه به این امر در این فراز اخیر عفو و غفران را به خنکی توصیف میکند. در روایت داریم در قیامت جهنم مثل شتری غضبناک وارد میشود، به طوری که از شدت غضب تکههایی از آن به اطراف پرتاب میشود. مثل اهل غضب. همیشه به دوستان عرض میکنم هر وقت می خواهید جهنم را نزدیک به واقع تصور کنید، غضب را در نظر بگیرید. از طرفی قرآن در توصیف آتش جهنم می فرماید: «تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (همزه/۷) از قلب گناهکار ظهور میکند، «إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ» (همزه/۸) یعنی آن آتش غضبی است که سراپای آدمهای گناهکار را میپوشاند. راه نجات از این آتشِ درونی، خنکی عفو است و این که خداوند شما را از آن غضب عبور دهد. وقتی گرفتار غضب شدید بدانید که شیطان به سراغ شما آمده تا غضبِ خود را به شما القا کند. شیطان آنقدر گرفتار غضب شد که عبادات ۶۰۰۰ سالهاش را از بین برد. شیطان که آمد سراغ انسان، انسان را غضبناک میکند. غضب البته انواع دارد. قهر، تکبر، بیحیایی همه به جهت غضب است. در هر حال غضب اگر آمد با هر شاخهای که بیاید جان ما را میسوزاند و زندگی را نابود میکند. خدا آبی دارد که میریزد بر روی این غضب و آن آب عفو و غفران است. در همین رابطه بنده از خدا میخواهد که با عفو و غفرانش او را نجات دهد. چون امام معصوم یعنی حضرت سجاد (ع) متوجه اصل خطر در قیامت هستند طلب عفو و غفران میکنند جهت بهرهمندی از آنها در قیامت. زیرا هرچه کردیم در همین دنیا باید بکنیم.
تا که دستت می رسد شو کارگر
چون فُتی از پای خواهی زد به سر
خدایا به لطف و کرم خودت این دعاها را در حق ما مستجاب گردان.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
«اصغر طاهرزاده - ۱۶ فروردین ۱۳۹۹»
*************************************************************************
۱) کافی، ج ۲، ص ۷۲.
۲) الوافی، ج ۱، ص ۱۰۳.
۳) عدة الداعی و نجاح الساعی، ص۳۱۴.