غدیر و تعقل در بستر اسلام، یا تعقل در عرض اسلام
«غدیر و تعقل در بستر اسلام، یا تعقل در عرض اسلام»
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» (مائده/۳)
۱. پس از اِتمام دین باید به عمیقشدن در دین قدم گذاشت و آیهی فوق افقی را در مقابل ما میگذارد تا در دل اِتمام دین از نظر ظاهر، به اِکمال دین از نظر باطن بپردازیم، تا ظاهرگرایان، حجت دینداری محسوب نشوند.
۲. در غدیر و در اِکمال دین، ادامهی دینداری با توجه به حقیقت و اصالت دادن به آن، مورد نظر میباشد تا بتوانیم اسماء الهی حضرت ربّ العالمین را در عالم مشاهده کنیم، به همان معنایی که خداوند در «عهد الست» با نشاندادن ربوبیت خود در مظاهر ربوبیاش، از ما پرسید: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُم؟» و همهی انسانها گفتند: «بَلى شَهِدْنا»، زیرا در مظاهر ربوبی، با حقیقت ربوبیِ حق روبهرو شدند و آن را مشاهده کردند. ولی در سقیفه به جای نظر به حقیقت، نظر به اسلام شد در حدّ ظاهرِ آداب دین. مثل نگاهی که سیاسیون ما به انقلاب اسلامی انداختند و آن را در حدّ تغییر نظام سیاسی دیدند و متوجهی حقیقت انقلاب اسلامی که محل ظهور ربوبیت حق است برای نفی استکبار نشدند، آنطور که حضرت روح اللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» متوجه شد و فرمودند: «این قرن، قرن نابودی ابر قدرتها است.» در اکمال دین حضرت علی (ع) مظهر انوار الهی معرفی میشوند تا با نظر به سیرهی آن حضرت با حقایق عالم یعنی اسماء الهی مأنوس شد و به جهانی گستردهتر از جهان ماده و کمیّتها نظر کرد.
۳. بازخوانی غدیر در این تاریخ، برای آن است که راه حضور در جهان کیفی گم نشود و طوری حرص به دنیا شدت نگیرد که عدهای معنای خود را تنها در هرچه ثروتمندترشدن بنگرند، به همان معنایی که حضرت در خطبهی شقشقیه در نهجالبلاغه در توصیف آنها فرمودند: «قامَ ثالِثُ الْقَوْمِ نافِجًا حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثیلِهِ وَمُعْتَلَفِهِ وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اَبیهِ یَخْضَمُونَ مالَ اللّهِ خـِضـْمـَةَ الاِْبـِلِ نـِبْتَةَ الرَّبیعِ اِلی اَنِ انْتَکَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهُ وَاَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَکَبَتْ بِهِ بَطْنَتُهُ [1].سـومـیـن آنـان بـا دو پـهـلوی بـر آمده برخاست که همه همّتش از آبریز تا آخور بود. فرزندان پـدرش نـیـز مـانـنـد شـتـرانـی کـه گـیـاه بـهـاری را مـیبـلعـنـد، بـه جـان بـیـت المـال افـتـادنـد تـا ایـن کـه رشـتـههـای او نـیـز از هـم گسست و کـردارش قاتل جانش شد و شکمبارگی اش به انفجار انجامید.
ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: خلیفه سوم بنی امیه را بر مردم مسلط کرد و آن ها را به فرمانداری ولایات اسلام منصوب نمود و اموال و اراضی بیت المال را به عنوان بخشش، در اختیار آنان گذارد. از آن جمله سرزمینهای آفریقا که در زمان او فتح شد. خمس همهی آنها را گرفته و به مروان بن حکم (دامادش) داد. (ابن ابی الحدید، ۱۳۸۵ق) بسیاری از اصحاب نامدار رسول خدا (ص) و سیاستمداران نیز با بنی امیه همداستان شدند و از خوان یغما طرفی بستند. در زیر به میزان دارایی برخی از آنان اشاره کرده ایم: زبیر بن عوام یازده باب خانه در مدینه، دو باب در بصره، یک باب در کوفه، یک باب در مـصـر بـنـاکرد. وقتی از دنیا رفت، چهار همسر داشت و از دو سوم اموالش، هر یک، یک میلیون و دویست هزار دینار به ارث بردند و حدود ۸۰۰.۰۰۰ درهم به ارث گذاشت (الغدیر، ج ۸، ص ۲۸۲.). طلحه مزرعهای در عراق داشت که روزی هزار دینار درآمد آن بود و افزون بر خانه قدیمی خود در مدینه، خانهای بزرگ و زیبا باگچ و آجر و ساج بنا کرد و خانه ای نیز در کوفه ساخت و آنچه پس از او بر جای ماند، ۲۰۰.۰۰۰ درهم بود. چـون عبدالرحمن بنعوف از دنیا رفت، هزار نفر شتر، سه هزار رأس گوسفند، صد رأس اسب و بیست حلقه چاه به ارث گذاشت و کارگرانی که شمشهای طلایش را با تبر میشکستند تا میان ورثهاش تقسیم کنند، دستهایشان تاول زد. همچنین عثمـان بـه هرکس که دوست میداشت، هـر قدر که میخواست، از بیتالمال میبخشید.
۴. بحث در بازخوانیِ دو جبهه از اسلام است؛ جبههای که میخواهد در عرض اسلام، عقل خود را بهکار گیرد و جبههای که میخواهد در دل اسلام عقل خود را بهکار بندد. جبههی اولی بر اسلام اجتهاد میکند و نه در اسلام، لذا صلاح نمیداند بر خالدبنولید حدّ جاری کند، در حالیکه او مالکبن نویره را به قتل رسانده و در همان شب با همسرش همبستر شد. و جبههی دومی یعنی جبههی امیرالمؤمنین (ع) میخواهد در دل اسلام، عقل خود را بهکار بندد، به حکم آنکه قرآن میفرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها» برای آنها قلبهایی هست که به نور آن قلبها، تعقل میکنند. اینان همواره تلاش میکنند عقل خود را بهکار گیرند تا ببینند اسلام چه میگوید.
۵. هر عقلی در سنتی جلو میرود، اگر در سنت تاریخی اسلام تعقل کنیم و عقل خود را در تاریخی که اسلام به ظهور آمده بهکار گیریم، مسلمانی خود را در دل تاریخی که با اسلام شروع شده ادامه میدهیم وگرنه در عین رعایت دستورات دین، عقل خود را در سنتی غیر از سنت اسلامی بهکار میگیریم. کاری که امروزه روشنفکران دینی مانند دکتر سروش در آن قرار دارند. اینان میخواهند در عرض اسلام، در سنت تاریخ مدرن فکر کنند و عملاً اسلام را به نفع فرهنگ مدرنیته استحاله خواهند کرد. این برعکس جبههی حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» است، جبههای که در دل اسلام عقل خود را بهکار میگیرد و لذا با مدرنیته مواجهه میشود، ولی غربزده نمیگردد.
۶. با توجه به اینکه فرهنگ غدیر نظر به سنتهای اصیلی دارد که با اسلام به ظهور آمده، هرگز محدود به نگاهی نمیشود که تنها با آنچه در ظاهر است بخواهد نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی قضاوت کند و خود را از غایتشناسی محروم نماید، برعکسِ نگاهی که خود را در فرهنگ غدیر پرورش نداده است و متوجهی غایت حرکات توحیدی در تاریخ نمیشود تا در آیندهی انقلاب اسلامی زندگی کند.
۷. نحوهی مواجههی سقیفه با دین خدا از جهتی شبیه مواجههی حضرت یونس (ع) با دین خدا بود. از آن جهت که خداوند به حضرت محمد (ص) فرمود: «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوت» (قلم/۴۸) و نحوهی مواجههی فرهنگ غدیر با دین خدا شبیه مواجههی حضرت محمد (ص) با دین خدا بود و جریان نزول سورهی «قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ» که کفار به رسول اللّه (ص) پیشنهاد کردند یک روز ما خدای تو را میپرستیم و یک روز تو بتهای ما را. با اینکه قبولنکردنِ آن پیشنهاد برای رسول خدا (ص) کاملاً روشن بود، ولی خواست تا خدا تکلیف را روشن کند و سورهی کافرون نازل شد.
حضرت علی (ع) در رابطه با آیهای که میفرماید: «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» حضرت یونس گمان میکردند خداوند او را به جهت عمل و تصوری که دارند، نمیگیرد و به او سختگیری نمیکند؛ میفرمایند آن تصور آن بود که ولایت علی (ع) چندان ضروری نیست. میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَرَضَ وَلَایَتِی عَلَى أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ أَقَرَّ بِهَا مَنْ أَقَرَّ وَ أَنْکَرَهَا مَنْ أَنْکَرَ أَنْکَرَهَا یُونُسُ فَحَبَسَهُ اللَّهُ فِی بَطْنِ الْحُوتِ حَتَّى أَقَرَّ بِهَا» (بحار الأنوار، ج ۲۶، ص: ۲۸۲) خداوند ولایت مرا بر اهل آسمان ها و اهل زمین عرضه کرد بعضى اقرار و بعضى انکار کردند، یونس منکر شد پس خداوند او را در شکم ماهى زندانى کرد تا اقرار کرد. زیرا حضرت یونس (ع) وجود شریعت را جهت ادامهی دینداری کافی میدانستند و نظر به مظاهرِ ظهور حقیقت را امری فرعی گمان میکردند. امری که متأسفانه اکثر مسلمانان نیز از آن غفلت دارند.
۸. در سقیفه، ایمانِ مفهومی به حقایق در میان است و در غدیر، ایمان به حضور حقایق در تاریخ توحیدی در میان است که با تقوا و نگهبانی از خود، آن ایمان محفوظ میماند و موجب هرچه بیشتر تواضع و بندگی میشود و انسان در آن فضا آنچنان احساس زندگی و استقرار میکند که هرگز طالب ثروتهایی نمیشود که به کار زندگی حقیقی نمیآید.
والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
استاد اصغر طاهرزاده / ۱۵ مرداد ۱۳۹۹