چند روایت درباره قضا و قدر الهی
چند روایت درباره قضا و قدر الهی
روایات بسیار زیادى از ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده که فرموده اند:
«لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین »،
(نه جبر است ، و نه تفویض ، بلکه امرى است متوسط میانه دو امر).
و در کتاب عیون بچند طریق روایت کرده که چون امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام از صفین برگشت ، پیرمردى از آنان که با آن جناب در صفین شرکت داشت ، برخاست عرض کرد: یا امیرالمؤمنین : بفرما ببینم آیا این راهى که ما رفتیم بقضاء خدا و قدر او بود، یا نه ؟
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
بله اى پیرمرد، بخدا سوگند بر هیچ تلى بالا نرفتید، و به هیچ زمین پستى فرود نشدید، مگر به قضائى از خدا، و قدرى از او.
پیرمرد عرضه داشت :
حال که چنین است زحماتى را که تحمل کردم ، به حساب خدا مى گذارم ، یا امیرالمؤمنین ،
حضرت فرمود:
اى پیرمرد البته اینطور هم نپندار، که منظورم از این قضاء و قدر، قضا و قدر حتمى و لازم او باشد، چون اگر چنین باشد که هر کارى انسان انجام میدهد و یا نمی دهد همه به قضاء حتمى خدا صورت بگیرد، آن وقت دیگر ثواب و عقاب و امر و نهى (و تشویق) و زجر معناى صحیحى نخواهد داشت ، و وعد و وعید بى معنا خواهد شد، دیگر هیچ بدکارى را نمى توان ملامت کرد، و هیچ نیکوکارى را نمی توان ستود، بلکه نیکوکار سزاوارتر به ملامت می شود، از بدکار، و بدکار سزاوارتر می شود باحسان از آن کس که نیکوکار است ، و این همان اعتقادى است که بت پرستان ، و دشمنان خداى رحمان و نیز قدرى ها و مجوسیان این امت بدان معتقدند.
***************************************************************
در کتاب توحید از امام ابى جعفر و امام ابى عبد اللّه علیه السلام ، روایت آمده که فرمودند:
خداى عز و جل نسبت بخلق خود مهربان تر از آنست که بر گناه مجبورشان کند، و آنگاه به جرم همان گناه جبرى ، عذابشان کند، و خدا قدرتمندتر از آنست که اراده چیزى بکند، و آن چیز موجود نشود،
راوى مى گوید:
از آن دو بزرگوار پرسیدند: آیا بین جبر و قدر شق سومى هست؟
فرمودند: بله ، شق سومى که وسیع تر از میانه آسمان و زمین است .
***************************************************************
باز در کتاب توحید از محمد بن عجلان روایت شده ، که گفت :
به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم :
آیا خداوند امور بندگان را بخودشان واگذار کرده ؟
فرمود: خدا گرامى تر از آنست که امور را بایشان واگذار نماید،
پرسیدم : پس می فرمائى بندگان را بر آنچه می کنند مجبور کرده ؟
فرمود: خدا عادل تر از آنست که بنده اى را بر عملى مجبور کند، و آنگاه بخاطر همان عمل عذاب کند.
**************************************************************
و نیز در کتاب نام برده از مهزم روایت آورده ، که گفت :
امام صادق علیه السلام بمن فرمود:
بمن بگو ببینم دوستان ما که تو آنان را در وطن گذاشتى و آمدى ، در چه مسائلى اختلاف داشتند؟
عرضه داشتم : در مسئله جبر و تفویض ،
فرمود: پس همین مسئله را از من بپرس ،
من عرضه داشتم : آیا خدایتعالى بندگان را مجبور بر گناهان کرده ؟
فرمود: خدا بر بندگان خود قاهرتر از این است ،
عرضه داشتم : پس امور را به آنها تفویض کرده ؟
فرمود: خدا بر بندگان خود قادرتر از این است.
پرسیدم : خوب ، وقتى نه مجبورشان کرده ؟ و نه واگذار بایشان نموده ، پس چه کرده ؟ خدا تو را اصلاح کند؟ (در اینجا راوى می گوید:) امام دو بار یا سه بار دست خود را پشت و رو کرد،
و مولف: معناى اینکه فرمود: (خدا بر بندگان قاهرتر از این است) این است که اگر قاهرى بخواهد کسى را بکارى مجبور کند، باید اینقدر قهر و غلبه داشته باشد که بکلى مقاومت نیروى فاعل را خنثى و بى اثر کند، تا در نتیجه شخص مجبور عملى را که او میخواهد بدون اراده خودش انجام دهد، و قاهرتر از این قاهر، کسى است که مقهور خود را وادار کند باینکه عملى را که وى از او خواسته با اراده و اختیار خودش انجام دهد، و خلاصه آن عمل را بیاورد، بدون اینکه اراده و اختیارش از کار افتاده باشد، و یا اراده اش بر خلاف اراده قاهر و آمر به کار رود.
*************************************************************
و باز در کتاب توحید از امام صادق علیه السلام روایت آورده ، که فرمود:
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
کسی که خیال کند خدا مردم را به سوء و فحشاء امر کرده ، بر خدا دروغ بسته است ، و کسی که بپندارد که خیر و شر بغیر مشیت خدا صورت مى گیرد خدا را از سلطنت خود بیرون کرده است .
دو روایت از کتاب طرائف درباره قضا و قدر الهى
و در کتاب طرائف است ، که روایت شده : حجاج بن یوسف نامه اى به حسن بصرى ، و به عمرو بن عبید، و به واصل بن عطاء، و به عامر شعبى ، نوشت ، و از ایشان خواست تا آنچه درباره قضاء و قدر بایشان رسیده بنویسند.
حسن بصرى نوشت :
بهترین کلامى که در این مسئله بمن رسیده ، کلامى است که از امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام شنیده ام ، که فرمود:
آیا گمان کرده اى همان کسى که تو را نهى کرد، وادار کرده ؟ نه ، آنکه تو را بگناه وادار کرده ، بالا و پائین خود تو است ، و خدا از آن بیزار است .
و عمرو بن عبید نوشت :
بهترین سخنى که در قضاء و قدر بمن رسیده ، کلامى است که از امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام شنیده ام ، و آن این است که فرمود:
اگر دروغ و خیانت در اصل حتمى باشد، باید قصاص خیانتکار، ظلم و خیانتکار در قصاص مظلوم باشد.
و واصل بن عطاء نوشت :
بهترین سخنى که در مسئله قضاء و قدر بمن رسیده ، کلام امیرالمؤمنین على بن ابیطالب است ، که فرموده :
آیا خدا تو را براه راست دلالت مى کند، آنوقت سر راه را بر تو مى گیرد، که نتوانى قدمى بردارى ؟
و شعبى هم نوشت بهترین کلامی که در مسئله قضاء و قدر شنیده ام ، کلام امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام است که فرمود:
هر عملى که دنبالش از خدا بخاطر آن عمل طلب مغفرت مى کنى ، او از خود تو است ، و هر عملى که خدا را در برابر آن سپاس میگوئى ، آن عمل از خدا است .
چون این چهار نامه به حجاج بن یوسف رسید، و از مضمون آنها باخبر شد، گفت :
همه این چهار نفر این کلمات را از سرچشمه اى زلال گرفته اند.
****************************************************************
و در کتاب طرائف نیز روایت شده ، که مردى از جعفر بن محمد امام صادق علیه السلام از قضاء و قدر پرسید، فرمود:
هر عملى که از کسى سر بزند، و تو بتوانى او را بخاطر آن عمل ملامت کنى ، آن عمل از خود آنکس است ، و آنچه نتوانى سرزنش کنى ، آن از خدایتعالى است ، خدایتعالى به بنده اش ملامت مى کند، که چرا نافرمانى کردى ؟ و مرتکب فسق شدى ؟ چرا شراب خوردى ؟ و چرا زنا کردى ؟ اینگونه افعال مستند بخود بنده است ، و آن کارهائى که از بنده باز خواست نمیکند؟ مثلا نمى گوید: چرا مریض شدى؟ و چرا کوتاه قد شده اى ؟ و چرا سفید پوستى ؟ و یا چرا سیاه پوستى ؟ از خداست براى اینکه مریضى و کوتاهى و سفیدى و سیاهى کار خداست .
و در نهج البلاغه آمده :
که شخصى از آنجناب از توحید و عدل پرسید، فرمود:
توحید این است که درباره او توهم نکنى ، و عدل اینست که او را متهم نسازى .
«تفسیر المیزان علامه طباطبایی/ جلد اول / ذیل تفسیر آیات 26 و 27 سوره بقره»