«ما و آینده» «مصاحبة جبهة فکری و فرهنگی انقلاب با استاد طاهرزاده» قسمت دوم
«ما و آینده»
«مصاحبة جبهة فکری و فرهنگی انقلاب با استاد طاهرزاده»
«قسمت دوم»
سؤال: در مورد بعضی سخنرانها گفته میشود سخنانشان در متن تاریخی که قرار داریم، نیست. هرچند آن سخنرانان در تاریخ گذشته و در جوانیشان سخنانِ بهجا و مفید داشتهاند. ما چه تدبیری میتوانیم بهکار گیریم برای فهم تفاوت نسلی که قبل از انقلاب در اوج جوانی با آن سخنرانیها فعالیتشان آنچنان بوده که ملتی را به حرکت درآورد، با نسلی که اکنون در دست همان بزرگواران هستند و سالهاست مشاهده میکنند منابرشان خلوت شده و در همین رابطه قشر جوان در نماز جمعهها کمتر شرکت میکنند، اما به این استنباط نمیرسند که دوره منولوگ یا ابلاغ فردی گذشته است. چگونه است که خودشان متوجه این تغییرات نمیشوند؟ به نظر شما شرایط طوری است که ما نمیتوانیم خود را با این شرایط سازگار کنیم و یا در نسبت با این تغییراتی که پیش آمده تعریف کنیم! و یا باید کار کرد تا هرچه بیشتر گویندگان متوجه شرایطی شوند که آنها را در برگرفته و با توجه به فرهنگ شناخت زمانه که در آموزههای دینی بر آن تأکید شده، عمل نمایند و سخن بگویند؟
جواب: بنده قبل از اینکه به جواب این سؤال بپردازیم دغدغهام این است که انتظار شما از این صحبتها و سؤالات چیست و چه چیزی میخواهید بهدست آورید؟ آیا هنوز در تاریخی هستید که میخواهید چیزی بدانید یا بناست با این گفتگو منظری گشوده شود و تفکری به میان آید و نه اطلاعی بر اطلاعاتتان افزوده شود؟ ما در مرحلهای بودیم که باید چیزهایی میدانستیم، آیا ما هنوز در آن مرحله هستیم یا بناست نسبت به مسائل روزِ روبهرویمان بیشتر تفکر کنیم؟ به همان معنایی که قرآن میفرماید «لَعَلَّهُم یَتَفَکَروُن». قرآن خطاب به پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» میفرماید وقتی مردم را متوجه اموری میکنی که بر آنها میگذرد، امید بازگشت تفکر را داشته باش. به پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (نحل/۴۴) ما برای تو قرآن را به عنوان ذکر و یادآوری نازل کردیم تا برای مردم آنچه را برایشان نازل شده است تبیین کنی؛ «لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» امید است نسبت به آن تفکر کنند. این بازگشتِ به تفکر، با اطلاعدادن فرق میکند. یک موقع از پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» برای اطلاع پیداکردن میپرسیم نماز صبح چند رکعت است. ولی یک وقت هم هست که حضرت مأمور تبیین چیزی هستند که بر جان ما نازل شده است. لذا خداوند به پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» خطاب میکند: این قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه را بر مردم نازل شده است برایشان بگشایی. چرا؟ «لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» باشد که به فکر بنشینند.
بنا بر آنچه عرض شد در این گفتگوها باید دغدغهی خود را این مطلب قرار دهیم که چگونه نسبت به هم متذکر امری باشیم که در آن قرار داریم تا تفکر به جامعهی ما برگردد. بنده وَلع این را دارم که ببینم بر شما چه میگذرد. پس از این جلسات و نشستها انتظار نداشته باشید طاهرزاده نظرات خود را بگوید و شما هم از آن نظرات مطلع شوید و بروید. این نهتنها دفن طاهرزاده که دفنِ وقت و فرصت خودتان است. بنده منتظرم در این گفت و شنود آنچه که نیست ظهور کند. گوشسپردن به ندایِ بیصدای انقلاب اسلامی به همین معنا است. اگر گوش بسپاریم ناگهان مییابیم اندیشهای به سراغ ما آمد که از جنس علم حضوری است. قصهی تاریخ امروز ما این نیست که یکی بگوید و بقیه بشنوند. اگر مرحوم قاضی طباطبایی هم امروز بود و علامه طباطبایی خدمتشان میرفتند محال بود که مثل صدسال پیش به ایشان دستورالعمل بدهند و مرحوم علامهی طباطبایی هم عمل کنند، مرحوم قاضی طباطبایی هم از آنِ این تاریخ میشدند، زیرا او مرد خداشناس زمانهی خود بود. ملاحظه کردهاید که رهبر انقلاب چگونه عقلها را مورد خطاب قرار می دهند، تا جامعه به بلوغ عقلی برسد.
اینکه عرض میکنم با شرایطی که من بگویم و شما بپذیرید به دو نفرمان ظلم میشود به جهت آن است که در آن صورت در این نشستها چیزی شکفته نمیگردد و حقیقت به سراغ ما نمیآید حتی اگر فکر کنید بنده سؤالاتی که شما مطرح میکنید از قبل میدانم و میتوانم جواب مناسب در اختیار شما بگذارم، باز هم ضرر کردهایم. این نوع ارتباط مربوط به این زمانه نیست، زمانه، زمانهای است که باید چشم انتظار افقی باشیم که در حال گشودهشدن است. آینده، ادامهی تاریخ سیطرهی مدرنیته نیست. نسل آینده این نسل نیست، آنها جهان دیگری دارند و در جهان دیگری زندگی را ادامه میدهند. رخداد تاریخی یک حادثه و یک واقعهی معمولی نیست، نوعی به عرصهآمدنِ حقیقت است تا جهان را شکل دهد و ملتی در سایهی آن زندگی کنند و هرچیز تعیّن خاص را دریابد، لذا مجال میدهد تا جهان به صورتی خاص به درخشش آید. اگر ما چهل سال پیش میدانستیم انقلاب اسلامی به این آینده مبارکی که اکنون در آن هست، که از صدها مانع گذشته است، میرسید، آنگونه فکر نمیکردیم و آنگونه عمل نمینمودیم که همراه با اضطراب بود، نه اینکه نسل قبلی خطا کرد، خیر! به لطف الهی کلیات آن راه را حضرت امام و رهبری متذکر شدند و ملت هم جلو رفت ولی تصوری که از آینده داشتیم ما را بیش از حدّ نگران آینده انقلاب میکرد، با حملهی صدام حسین نگران آیندهی انقلاب شدیم، در حالیکه حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» آن نگرانی را نداشتند، همینطور که رهبر معظم انقلاب «حفظهاللّه» در حال حاضر نسبت به آیندهی انقلاب بسیار امیدوارند. فکر میکردیم ما مدیر ساختن جهان هستیم لذا منتظر ظهور آیندهای که به ملت ما عطا شده بود نبودیم. ممکن است شما در نیمهی شب با عباداتی که انجام میدهید بخواهید تکلیف خدا را معلوم کنید که خدایا تو باید این مقامات را به من بدهی که مثلا در عرفان به اوج برسم، و خدا هم خواهد گفت اگر بناست تو تکلیف همهچیز را معلوم کنی خودت هم برو آن مقامات را بهدست بیاور. اما یک موقع میگویید «بیا ای دل که امشب در بکوبیم/ بیا این بار محکمتر بکوبیم» تا خدا به آنچه مصلحت میداند ما را هدایت کند و آیندهی سعادتمندی در مقابل ما قرار دهد. این غیر از آن است که ما فکر کنیم باید آینده را بسازیم و تلاش میکردیم تا آیندهی انقلاب را مطابق تصورات خود شکل دهیم. بنده زمانی معاون پرورشی ادارهی کل آموزش و پرورش استان اصفهان بودم که منافقین در مدارس حضور فعّال داشتند. شما فکر می کنید بنده چه اندازه باید نگران میبودم؟ هر اندازه فکر کنید، بیش از آن نگران بودم. از آن بدتر، زمانی بود که صدام حمله کرد. به خیال خودمان انقلاب تمام شد. شلمچه را که گرفت و تا پشت اهواز هم که آمد، فردا میآید اهواز را میگیرد و تمام میشود. اگر بنده به شما بگویم ضربههایی در این رابطه از نظر روحی خوردهام که دیگر جبران نشده است؛ غیر واقع نگفتهام.
ما و آیندهی انقلاب اسلامی
ما این را متوجه نبودیم که از طریق انقلاب اسلامی تاریخی در حال ساختهشدن است و باید در نسبت با آنچه پیش میآید خودمان را پیدا کنیم. کاری که به نظرم شهید خرازی و امثال او انجام دادند. رفقا میگویند در یکی از حملهها شهید خرازی به نیرویهایش گفته بود در این عملیات همهتان شهید میشوید، هرکس میخواهد شهید نشود برگردد. ولی به نحوی آن سخنان را میگفته که آب هم در دلش تکان نمیخورده است. این مطالب را در راستای آن موضوع عرض میکنم که اگر متوجه بودیم آیندهی انقلاب اسلامی به حضور ما در منطقه منجر میشود به این صورتی که امروز ملاحظه میکنید، به گونهی دیگری عمل میکردیم. این آخرین نکته را در این رابطه عرض میکنم و بعد جواب سؤال جنابعالی را خواهم گفت. سؤال بنده از شما روی همین نکته است که آیا تاکنون روی این مطلب فکر کردهاید که ما در آینده با چه نسلی روبهرو هستیم؟ نمیگویم جواب این سؤال روشن است ولی به نظرم خوب است حساس شوید. اگر منبریهای ما روی این مطلب حساس شوند تنها کاری که میکنند در مقابل مخاطبانِ خود چشماندازهای مناسبی میگشودند. ما با نسلی آنارشیستی و عصیانگر روبهرو نیستیم، با نسلی روبهرو هستیم که تعجب میکند چرا ما متوجهی عالَم او نمیباشیم. حالا هم که میخواهم سؤال جنابعالی را جواب بدهم، جوابم به این معناست که مخاطب خود را به تفکر دعوت میکنم چون بناست در مقابل همدیگر افقی بگشاییم. وظیفهی ما همین است. اگر این اتفاق بیفتد خود شخص امکان فکرکردن را پیدا میکند.
ما و فضای گشودهی مجازی
در شرایطی که با ظهور فضای مجازی، مجازها به شدت برای انسانها جدّی شده است آیا شما میتوانید در محدودهی تفکری که نسبت به فضای مجازی تنگ است زندگی کنید؟ یا باید این فضای تنگ را در تاریخی که بشر جدید احساس میکند زمین برای او تنگ شده است، با حضور در فضای مجازی گسترش دهید؟ وظیفهی ما این است که فضای مجازی خاصی در مقابل فضایی که فرهنگ مدرنیته گشوده است، بگشاییم نه اینکه بخواهیم انسانها را در تاریخ گذشته که در امروز احساس میشود تنگ است، نگاه داریم. اینجاست که باید روح ها را پرواز داد و این پرواز نیاز به سخنانی دارد که خیالات صاحب جمال را به میان آورد و به تعبیری باید سخنان شاعرانه را وارد میدان تفکر کرد. از خودتان نمیپرسید چرا پیامهایی که حضرت امام «رضواناللّهتعالیعلیه» برای حجاج میدادند آنقدر ادیبانه بود؟ آیا جز این است که الفاظ در ادبیات متعالی پرواز میکنند و اندیشه با عالم معنا به همان معنایی که عالم معنا وسعت دارد، مرتبط میشود. در همین رابطه گفته میشود زبانِ آینده باید شاعرانه باشد. شما بخواهید یا نخواهید امروز فضای رو به روی بشر بازتر شده است به آن معنا که دنیای مجازی گشوده شده است. چیزهایی که تا دیروز فکر میکردیم تنها آن چیزها واقعی است امروز چیزهایی برای بشر امروز واقعی شده که حسّ انسان آنها را واقعی نمیداند، ولی از نظر نقش و تاثیر بسیار واقعیتر از محسوسات شدهاند و بشر امروز با آنها زندگی میکند، حتی فضای مجازی تعریفی از غذاها کرده است که امروز بسیاری از ما بر اساس آن تعریف غذا میخوریم در حالیکه اگر کسی در آن فضا نباشد تعجب میکند از بودن و خوردن این غذاها.
فضای مجازی که دنیای مدرن مقابل بشر امروز قرار داده حضور در میدان وَهم است و عموماً شیطان آن را مدیریت میکند و ما نباید در مقابل آن از طرح خیال صاحب جمال که فرشته آن را مدیریت میکند، غافل شویم، همان فرشتگانی که به صورتهای مختلف برای پیامبران و اولیای الهی ظهور میکردند. مگر ما در روایت نداریم که جبرائیل با هفتصد بال برای پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» ظهور میکرد و یا در ابتدای سورهی فاطر بحث ملائکه با دو بال و سه بال و چهار بال مطرح است؟ سؤال این است که این صورتها کجاست؟ آیا جز در موطن خیال به ظهور میآیند؟ یعنی جناب جبرائیل در خیال محمدی نزول میکنند. آری عقل محمدی پیام حضرت جبرائیل را می فهمد و به قلب آن حضرت آن معانی القا میشود. حال در تاریخی که بشر به فضای مجازی وارد شده، آیا ما نباید به نحوی به موطن خیال وارد شویم و در آن موطن زندگی کنیم؟ اگر بدانید باید خیال را در زندگی وارد کرد بهنحوی سخن میگویید که آن سخنان خیالپرور باشد و این است معنای زیستن شاعرانه. پس باید به ظرفیت زبان خود وسعت دهیم و از دیوار تنگ کلمات رسمی عبور کنیم و به کلماتی رجوع نماییم که بیشتر قدرت اشاره به حقیقت را دارند. شهید آوینی برای بنده الگوی بزرگی است. قلم آوینی شاعرانه است. لازم نیست شاعر باشد. ملاحظه کنید او با کلماتش خیال مخاطب خود را به کجا میبرد. آنچنان با آن کلمات دیوارهای سرد این عالم را میشکافد که ناخودآگاه شما به عالم دیگر دعوت میشوید و افقهای روحانیِ خیالاتِ متعالی در مقابل این نسل گشوده میشود. در آن صورت منبر دیگر مجموعهی عبارات نیست، بلکه اشارت است که سخن میگوید. بعضی از سخنرانان شهر و کشور انسانهای ارزشمندی هستند زیرا همان مطالبی را میگویند که لازم است تا آن سخنان مقدمه برای حرفهای بعدی شود. ولی همین عزیزان اگر نگران فردای این نسل نباشند سرنوشت همان منبریهایی را خواهند داشت که امروز سخنانشان بیروح است و هیچ امری را در مقابل مخاطبان خود نمیگشایند. باید جوانان را به نحوی بپرورانیم که در فردا بتوانند حضور فعال داشته باشند و منفعل نباشند.
از سوالتان این نکته برداشت میشود که چرا جوانان ما مأیوساند، البته باید به آن پرداخته شود و شاید انتظار داشته باشید بنده جوابی مشخص و روشی را در میان بگذارم، ولی آنچه به نظر بنده مهم است درک همدیگر است در بستری که بشود به تفاهم رسید. تفاهم یعنی نظر به افقی که میشود ما خود را در آن ببینیم و نسبت به بودنِ همدیگر چشمها را بر هم نگذاریم، در آن صورت تاریخی گشوده میشود که از آن مشکلی که میفرمایید، عبور خواهیم کرد و آن تاریخ، تاریخِ تفاهم اندیشهها است. نظر بنده این است که سیرهی حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» در این تاریخ همان بستری است که میتوان در آن به تفاهم رسید حتی مقام معظم رهبری «حفظهاللّه» هم خودشان را در افق گشودهی حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» میبینند. آقای هاشمی رفسنجانی متوقف شد چون بدون حضور در بستر تاریخی حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» فکر میکرد. آقای منتظری هم همینطور، این جملهی خود آقای منتظری است که گفت آقای خمینی فقیه است من هم فقیهم، غافل از اینکه امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» بستر تاریخی ماست و شرایط معنا بخشی به این ملت است. فقه یک درجه از اسلام است ولی حضرت امام خمینی نایب امام زمان در این تاریخ است، نایبِ کسی است که زمان در اختیار اوست و اوست که تکلیف هر زمانی را تعیین میکند. از این جهت به جای آنکه حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» را به عنوان یک فقیه بنگریم و با سایر فقها مقایسه کنیم، بهتر است به تعبیر رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» او را در معنای نبوت بنگریم بدون آنکه پیامبرش بدانیم. از پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» داریم انسان اگر با قرآن و فرهنگ قرآن مأنوس شد به جایی میرسد که: «فَکَأَنَّمَا أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَیْنَ جَنْبَیْهِ وَ لَکِنَّهُ لَا یُوحَى إِلَیْه» (۱) گویا نبوت در بین دو پهلوی او درج شده ولی به او وَحی نمیشود.
***********************************************************************
۱) «الکافی»، ج 2، ص 604.