ما و آینده (مصاحبه جبهه فکری و فرهنگی انقلاب با استاد طاهرزاده) قسمت ششم
«ما و آینده»
«مصاحبة جبهة فکری و فرهنگی انقلاب با استاد طاهرزاده»
«قسمت پایانی»
سوال: باید به جایگاهی فکر کنیم که از یک طرف قدیمیها و نسل گذشتهی انقلاب قرار دارند و از طرف دیگر نسل امروز مدنظر باشد. از یک طرف قدیمیها هستند که دائماً برداشت خود از اسلام و انقلاب را اصیل میدانند و بر آن تاکید دارند و از طرفی هم جوانانی هستند که به نظر میآید تا حدی هم اهل فکرند و هم اهل انکار و اعتراض. و ما در شرایطی هستیم که در آن شرایط اعتراض و انکار آنها خوب تبیین نمیشود، زیرا آن اعتراضها، اعتراض نسبت به تفسیری است از انقلاب که امروز آن تفسیر کارایی لازم را ندارد و شما از آن سخن گفتید. ولی نسل گذشته آن انکار و اعتراض را به انکار انقلاب و انکار اسلام حمل میکنند. به نظر شما اگر بخواهیم راه عبوری در این میان ایجاد کنیم که هم پشتیبانی گذشتگان را داشته باشد و هم نسل جدید خود را بر سر سفرهی انقلاب احساس کند و مفاهمهای صورت گیرد، چه چیزی باید اتفاق بیفتد؟
غفلت از آیندهی اسلام و انقلاب
جواب: هر دو نسل باید متوجهی آیندهی تاریخی انقلاب باشند. اجازه دهید جهت روشنشدن این مطلب به یکی از موضوعات مهم تفکر نظر کنیم که همان «زمانشناسی» است و از خود بپرسیم ما چه گذشتهای را باید گذشته خود ببینیم و چه گذشتهای را گذشتهی خود نبینیم و چه آیندهای را باید آیندهی خودمان بدانیم و چه آیندهای آیندهی ما نیست؟ در این رابطه خوب است روی این موضوع فکر کنیم که به هیچوجه نمیتوانیم به گذشته بازگردیم، ولی میتوانیم از بستر گذشتهی خود آیندهای متعالی برای خود بسازیم و بدانیم نه این توسعهی غربی توسعهای است که تقدیر و حوالت تاریخی ما است و نه گذشتهی ما میتواند تقدیر امروز ما باشد، آیندهی منهای عبور از حال، یک آیندهی آرمانی و خیالی است. این سخن را عرض کردم تا این حساسیت ایجاد شود که نحوهی حضور در آینده چگونه باید باشد. بعضاً به نسل جوان میگوییم بنشینید ما میخواهیم برای شما فکر کنیم، در حالیکه خود آنها در جای خود و مناسب تاریخی که آن را فرا گرفته، فکر میکنند. لذا در چند گروه باید حساسیت ایجاد شود. در قدیمیها باید این حساسیت ایجاد شود که اگر میخواهید در آینده حاضر باشید باید نسبت به آینده، تنها ادامهی گذشته را دنبال نکنید. جستجوی گذشته در آینده توهُّم است و از طرفی نسل جوان هم باید حساس باشد که آینده، آیندهای نیست که از دستش خارج شده باشد. گذشته، مهم است اما برای زندگی در حال و آینده. بعضیها در گذشته زندگی میکنند ولی بعضیها گذشته را میخواهند برای زندگی در حال و آینده. پس باید از گذشته استفاده کرد ولی سابقهی حضور نسل ما در گذشته نباید وسیلهای شود که از آن سوء استفاده کنیم و متوجه حضور تاریخی اسلام در آیندهی تاریخش نباشیم، مشکلی که برای امثال طلحه و زبیر پیش آمد. زمان امیرالمؤمنین «علیهالسلام» بیست، سیسال است که پیامبر «صلواتاللّهعلیهوآله» رحلت کردهاند و امیرالمؤمنین «علیهالسلام» هم بالاخره مدتی حاکمیت جهان اسلام را در دست گرفتند. طلحه و زبیر با آن ثروتهای نجومی رسیدند که ابیالحدید ذیل شرح خطبهی سوم نهج البلاغه آمار آن ثروتها را آورده است که پس از مرگ آنها، با تبر طلاهای باقیمانده از آنها را تقسیم میکردند. آنقدر اسب و شتر و کنیز داشتند که به قول بعضی از محققان یک امپراطوری به حساب میآمد.
درست در همین زمان که امکان اشرافیت تا این حد فراهم است علی «علیهالسلام» هم در قید حیاتاند ولی به چیز دیگری میاندیشند و آیندهی دیگری را مدّ نظر دارند. یک تاریخ است که هم امکان اشرافیت تا آنجا در آن اوج میگیرد و در همان حال امکان بودن بر عهدِ محمدی «صلواتاللّهعلیهوآله» در آن تاریخ فراهم است. آن وقتی علی «علیهالسلام»، آن علیِ متعالی شدند که امکان آن برایشان بود تا آنکه آن حضرت هم طلحه و زبیر شوند، ولی آن حضرت به جای آنکه مشغول ثروتاندوزی شوند به آیندهی اسلام فکر میکردند، آیندهای که آیندهی اسلام است و ما اگر آن گذشته را مدّ نظر داشته باشیم آیندهی خوبی خواهیم داشت، و امثال طلحه و زبیر به آیندهی خود مشغول شدند نه آیندهی اسلام و عملاً آیندهی درخشانی را که میتوانستند داشته باشند از دست دادند در صورتی که امیرالمومنین «علیهالسلام» در عین داشتن زندگی خوب، به آیندهی اسلام فکر کردند. در شرایط دولت سازندگی چنین شرایطی پیش آمد و عدهای به فکر آیندهی دنیایی خود افتادند و ثروتهای میلیاردی به جیب زدند و رهبر انقلاب هم در همان شرایط به چیز دیگری فکر کردند، به جای تلاش برای توسعه به روش غربی که در آن بستر، مالاندوزی عدهای فراهم میشود، مقام معظم رهبری مسیر خود را رفتند و عدهای هم مسیر خود را. یکی در آیندهی انقلاب اسلامی که تنها آیندهی بشر این دوران است حاضر شد و یکی هم بیآینده ماند با میلیاردها ثروت، مثل طلحه و زبیر با آن سابقهی انقلابی. در همان زمان هم مالک اشتر و محمد بن ابوبکر بودند با صفای کامل و هنوز هم هستند این معنی حضور در گذشته است برای استفاده امروز و آینده. ما در قله گذشته، افق حال و آینده را می نگریم میتوانیم از آن گذشته استفاده کنیم.
آنچه عرض شد جواب سؤال شما نبود. بنده نمیتوانم بگویم واقعاً ما چه باید بکنیم؟ نظر بنده این است که حساسیتی نسبت به اینکه آیندهی ما آیندهی دیگری است داشته باشیم و مرتب این را به یکدیگر متذکر شویم، چیزی که رهبر معظم انقلاب «حفظهاللّه» بر آن تأکید دارند، پس اگر آینده، آیندهی دیگری غیر از امروز و دیروز است، آنهایی که در آن آینده حاضر نشوند در بیآیندگی و پوچی بهسر میبرند، هرچند برای آیندهی خود ثروتها اندوخته باشند.
مشکل از کجا بروز کرد؟
همهی سخن در این است که میتوان بر اساس شواهد موجود متوجه شد آینده، آیندهی خاصی است. حال یا ما و شما هماکنون در آن آینده حاضریم یا حاضر نیستیم و در بیآیندگی بهسر میبریم، همان نوع بیآیندگی که هایدگر و گادامر بهخوبی برای غرب و تفکر غربی متذکر هستند. ببینید این دو دانشمند و فیلسوف غربی اولاً: زودتر از ما با مدرنیته و اوج ظلمات مدرنیته آشنا شدهاند. ثانیاً: انسانهای متألهی بودهاند. به همین جهت گادامر در مورد استادش یعنی هیدگر میگوید: تمام تلاش هیدگر خدا بود ولی نه خدای کلیسا و نه خدای مفهومی و متافیزیک، بلکه خدای وجودی و حضوری. به همین جهت از دیدگاه آنهایی که خداوند را تنها در مفهوم واجبالوجود دنبال میکنند، هایدگر ملحد است. ممکن است برای شما هم این سؤال باشد که چرا آقای دکتر رضا داوری اردکانی برای نظرات خود از خدا و پیغمبر و آیه شاهد نمیآورد؟ چون او میداند با توجه به تصوری که مخاطبان او در این زمانه از خدا دارند، اگر از خدا حرف بزند، از خدای حضوری حرف نزده است زیرا با تصوراتی که ما از خدا داریم خدایی مدّ نظر ما قرار میگیرد که خدای پیامبران نیست. خوب است رفقا از این شخصیتها و حساسیتهایشان غافل نباشند. رفقا میگویند ما که «قال الصادق و قال الباقر» داریم چه نیازی به هایدگر و گادامر داریم؟ به هایدگر و گادامر به عنوان راهنما نیاز نداریم ولی اگر در این زمانه بخواهیم «قال الصادق و قال الباقر» را بفهمیم، میتوانیم از دقتهای امثال آنها استفاده کرد. وقتی ما مسأله نداریم امامان ما با ما حرف نمیزنند. ما حتی وقتی فصوصالحکم ابنعربی را میخوانیم برای فهم بهتر قرآن میخوانیم تا متوجه شویم قرآن چگونه با مسائل ما برخورد کرده و چه راهکارهایی داده است. وقتی ابنعربی در فصوصالحکم سخن میگوید اشارات قرآن برای ما گشوده میشود. هیدگر روح مدرنیته را در دست دارد و ما را متوجهی مسائل این زمان میکند، وقتی مسائل خود را در این زمان فهمیدیم دیگر مائیم و قرآن و سیرهی امامان معصوم «علیهمالسلام».
رفقای نسل گذشته در عین تعهدی که نسبت به اسلام و انقلاب دارند، تفکر نسبت به زمانه را جدی نمیگیرند، به همین جهت هم تحمل صحبتهای آنهایی که مثل آنها فکر نمیکنند برایشان دشوار است زیرا تلاش نمیکنند تا ببینید سخنان نسل جوان به کجا اشاره دارد و در این رابطه کمتر جستجو میکنند. آیا نمیتوانیم حساسیتی ایجاد کنیم که لااقل یکدیگر را جستجو کنیم.
سؤال: با توجه به تحلیلی که داشتید و با توجه به تغییر و تحولاتِ پیشآمده و به تعبیری با توجه به اینکه زمانه تغییر کرده است؛ اینکه بعضی از بزرگواران فرمودهاند بحرانهایی که در حال حاضر داریم به یک معنا بدتر از آنها را در دههی شصت از سر گذراندهایم، آیا این تشبیه با توجه به آنچه فرمودید سازگار است؟ شما این تشبیه را چگونه میبینید؟
جواب: از جهتی همینطور است و ما تحولاتی مثل تجاوز صدام را با پشتیبانی جهان استکباری که از او داشت از سر گذراندهایم. ولی عنایت داشته باشید چرا ما با چنین بحرانهایی روبهرو شدهایم؟ اگر عرایض 20 سال گذشتهی بنده را دنبال بفرمایید، واژهی «بحرانِ در آینده» یکی از تکراریترین واژههایی است که بنده بهکار بردهام و عرض بنده آن بود که با آن نوع ورودی که دولت سازندگی بعد از دفاع مقدس شروع کرد، ما در آینده حتماً با بحرانهایی روبهرو خواهیم بود و امروزه با آن بحرانها روبهروئیم. تئوریسینهای دولت سازندگی نفهمیدند انقلاب اسلامی از کجا ضربه میخورد. آنها دشمن انقلاب اسلامی نبودند، ولی متوجه نبودند اگر تلاش نشود انسانِ تراز انقلاب رشد کند، افرادی به صحنه میآیند که انقلاب را ارث پدرشان میدانند و به دنبال انواع رانتها و امتیازها برای خود هستند. به گفتهی مولوی:
مرد میراثی نداند قدر مال رستمی جان کند مجان یافت زال
زال در اینجا فرزند رستم است و نه پدر آن. میگوید اگر فکر کردید چیزی ارث پدرتان است به جای آنکه نسبت به آن مسئولیت احساس کنید، طلبکار خواهید بود. ما باید هویت انقلاب اسلامی را بیرون از نگاه غرب به انسانها میشناساندیم تا کمال انسان را در اشرافیت نداند. اگر میدانستیم بیش از آنکه انسان نیاز به رفاه از جنس غربی دارد، نیاز به معناداری دارد؛ این بحرانها را نداشتیم، تا عدهای برای معنابخشی به خود به دنبال ثروتاندوزی باشند. پس تا اینجا بحث در کوتاهیهای ما است. ولی بحث دیگری هم هست و آن این است که آیا این عطیهی الهی، یعنی انقلاب اسلامی، عطیهای است که با روحیهی سقیفهی انقلاب اسلامی دفن میشود؟ سقیفه، ادامهی جاهلیت ابوسفیانی است در عین آنکه دیگر بت پرستیده نمیشد اما همان خط ادامه پیدا کرد و با سقیفه حساسترین منطقه یعنی شام به فرزند ابوسفیان یعنی یزید بن ابوسفیان داده شد. سقیفهسازانِ انقلاب اسلامی هم دیگر شاه را نمیخواهند ولی جایگاهشان در این تاریخ، ادامهی غرب است و نه حضور در تاریخی که انقلاب اسلامی شروع کرده است. ما میتوانستیم گرفتار این بحرانها نشویم. مثل سلوک در مسیر دین که اگر مثلاً به نامحرم نگاه نکنید، راحتتر سجده میکنید، اما اگر با بودن بعضی از ضعفهای سلوکی، رویکرد کلّی انسان رجوع به حضرت حق باشد و در آن مقاومت کند اگر رویکرد کلیاش رجوع به حضرت حق باشد بالاخره آن نگاه به نامحرم برای او تجربهای میشود تا بهکلّی خود را از آن مهلکهها نجات دهد، به همان معنایی که قرآن میفرماید: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» خداوند سیئات آنها را و آن ضعفها را به حسنات تبدیل میکند. دو حالت پیش میآید؛ یا کارهای خوبی انجام میدهید و بدیها میرود یعنی: «إِنَّ الْحَسَنات یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» (هود/114). یا کارهای خوبی میکنید و از بدیها عبرت میگیرید و بدیها تبدیل میشود به نوعی انرژیِ عزم برای ادامهی کارهای خوب با شدت بیشتر. بنابراین پس از اینکه باید گفت ای کاش ما این ضعفها را نداشتیم باید متوجه باشیم با همهی این ضعفها بسیاری از مردم ما معنا و هویت خود را با انقلاب اسلامی معنا کردهاند و خدای آنها خدای انقلاب اسلامی است، آن ضعفها تجربه میشود برای ادامهی بهتر.
اباذر گفته بود به نام خدای محمد و ما میگوییم به نام خدای خمینی. به نظر بنده معرفتی اساسی در پشت این سخن خوابیده است. شما مواظب باشید این مطلب را گم نکنید که با همهی آن ضعفها، سقیفه نتوانست انقلاب را دفن کند و همانطور که حضرت علی «علیهالسلام» هنرمندتر از آن بودند که با سقیفه به طور مستقیم درگیر شوند و از آن طریق به سقیفه هویت ببخشد. مقام معظم رهبری «حفظهاللّه» از خود عکسالعملی نشان دادند مناسب با دولت سازندگی و علوی عمل کردند تا آن جریان با هویتی خاص جبههای مقابل انقلاب تشکیل ندهند.
همانطور که شهدا گاهی کارهایی کردهاند که خودشان هم نمیدانستند با دست آنها چه کارهایی انجام خواهد شد، بعضی مواقع در انقلاب کارهایی انجام شد که بعداً معلوم میشود چه کارهایی بوده. بنده باز این جمله را تکرار میکنم که: «نه نا امید باشیم و نه از بازخوانی گذشتهی خود غفلت کنیم» فراموش نکنیم ضعفهایی داشتهایم بهخصوص آنجایی که فضای فرهنگی را امنیتی کردیم و به بعضیها ظلم کردیم و سربازان انقلاب را چون مثل ما فکر نمیکردند از انقلاب بیرون راندیم، با اینهمه چون جهت کلّی این انقلاب ضد استکباری است و خداوند اراده کرده است استکبار را به جهت اینهمه ظلم از طریق انقلاب اسلامی سرنگون کند، میتوانیم ضعفهای خود را با مقاومت هرچه بیشتر در مقابل استکبار جبران کنیم و سیئات خود را به حسنات تبدیل نماییم، إنشاءاللّه.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته