«در محضر استاد طاهرزاده»
امروز صبح توفیقی حاصل شد با جمعی از دوستان در معیت حجت الاسلام والمسلمین شیروی از روحانیون خمینی شهر که ساکن قم هستند به منزل استاد طاهرزاده رفتیم و دو ساعتی را از بیانات ایشان بهره مند شدیم.
اومد پیشم گفت: خیلی دلم گرفته. روضه میخونی؟؟؟شاید دیگه فرصت نباشه!!
گفتم: برو شب عملیاته! خیلی کار دارم!!
رفت و با دوستش برگشت! اصرار که فقط چند دقیقه!! خواهش میکنم.
بستة گوناگونِ «اوج پرواز»
فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، معرفتی و دینی، کاریکاتور، حجاب و عفاف، شهید و شهادت
(شمارة بیست و سوم)
بسم رب الشهداء و الصدیقین ...
19 سال گمنامی و تحمل درد و رنج جانبازی فقط برای خدا ...
راضی نبودند کسی از وضعیتشان مطلع شود ....
میخواستند گمنام بمانند ...
شاید میگفتند : کاری که برای خدا باشد گفتن ندارد ...
شهادتشان هم غریبانه و مظلومانه روی تخت بیمارستان ...
برای مراسم تشییع و خاکسپاری هم جمعیت محدودی آمدند ...
به احترام ...
صورت متلاشی شده شهدا...
صورت خود را بپوشانید...
با حجاب و حیا !!
دخترم!
احتیاجی به تسبیح نیست..
دستانت را که به من بدهی..
با انگشتانت ذکر دوست داشتن میگویم...
یادش بخیر، شب عملیات کربلای 4 تو آب که افتادیم، متاسفانه عملیات لو رفته بود هواپیماهای عراقی بالای سرمون منور می ریختن و عراقیها توپ فرانسوی (بمب هایی بود که می زدند و بالای سرمون منفجر می شد) از نیزارها که گذشتیم، عراقیها با دیدن ما گفتن ، الایرانیه و با توپ 23 (مخصوص زدن هواپیماها) بصورت ضربدری شروع به تیراندازی کردن و اجازه کاری به ما نمی دادن.
منو سید مرتضی دست گردن هم انداخته بودیم یه لحظه حس شیطنت اومد سراغم ویهو گفتم آخ و رفتم زیر آب بنده خدا سید مرتضی داشت منو هی صدا میزد و گریه می کرد، که یهو سرمو از تو آب در آوردم، بغلم کرد و گفت تو رو خدا دیگه از این شوخیا نکن، گفتم ببخشید.
یه ده دقیقه که گذشت یهو سید مرتضی گفت آخ و رفت زیر آب، با خودم گفتم حقشه اگه بیرون بیاد چنان بترسونمش، اولش نمی خواستم باور کنم و همش می گفتم عجب نفسی داره هر چی منتظر موندم و گفتم سید....سید... تو رو خدا دارم نگران می شم، سید دیگه بالا نیومد راستی راستی شهید شده بود، البته قول شفاعتو قبل از شهادت به همدیگه داده بودیم.
شادی روح شهدای مظلوم غواص صلوات
گفتم شاید با دیدن این عکس
کمی از خودم خجالت بکشم!
راهیان نور شروع شده
هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله
هراس دشمنان از انتقال فرهنگ دفاع مقدس به نسل هایی که وقایع جنگ را درک نکرده اند امری طبیعی است و زنده نگاه داشتن یاد و خاطرهی شهدا در کنار روشن کردن ابعاد گوناگون جنگ در شرایط سخت و بحرانی، بدون شک آن چیزی نیست که بیگانگان و رسانه های وابسته به آنان خواهان آن باشند. بنابراین سیاه نمایی با استناد به حوادث پیش آمده در جاده ها و ایجاد موج رسانه ای منفی تنها راه دشمنان برای تسکین درد ناکامی در مقابل ملت ایران است.
چندی بود که میخواستم انتقاداتی نسبت به آقای وزیری که ماهیت فرهنگ کشور را زیر سؤال برده است بنویسم ولی چون از جنبه بالای دولت تدبیر و امید خبر داشتم و می دانستم حتماً فیلتر خواهم شد، این کار را نکردم. ولی وقتی دیدم رهبرم نیز مانند این حقیر دل خوشی از وضع فرهنگی پیش آمده ندارند دست به قلم شدم و گفتم هرچه بادا باد...
«باتوجه به سابقه انتقاد پذیری دولت تدبیر و امید اگر فیلتر شدیم حلال کنید»
صدای انفجار آمد و سنگر رفت هوا.
هر چه صدایش زدیم جواب نداد.
رفتیم جلو، سرش پر از ترکش شده بود و به زیبایی عروج کرده بود.
جیب هایش را خالی کردیم.
داخل جیبش کاغذ جالبی پیدا کردیم.
هم قد گلوله توپ بود
گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟
گفت: با التماس!
گفتم: چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟
گفت: با التماس!