زندگی و سلوک عملی علامه طباطبایی
مراتب «اسلام» و «ایمان»
اولین مراتب اسلام، تسلیم و شهادت بر اصل دین و اجمال آن است،
دنبال آن «اولین مرتبه ایمان» اذعان و باور قلبى به این شهادت زبانى و صورى است، آن هم باور اجمالى.
مضمون روایات شیعه در خصوص همراهان پیامبر (ص) در مباهله
در تفسیر ثعلبى از مجاهد و کلبى آمده:
رسول خدا وقتى نصارا را دعوت به مباهله کرد گفتند: فعلا برمى گردیم و پیرامون این پیشنهاد مشورت مى کنیم.
وقتى با هم خلوت کردند به عاقب - که از صاحب رایان ایشان بودند - گفتند: اى عبد المسیح تو چه صلاح مى دانى؟
او گفت: به خدا سوگند اى گروه نصارا شما خوب مى دانید که محمد (صلى اللّه علیه و آله ) نبیى است مرسل، و این پیشنهادى که او کرده، درباره حضرت مسیح حق را از باطل جدا کرده و به خدا سوگند هیچ قومى با پیغمبرى مباهله نکرده که بعد از مباهله دیرى پائیده باشد، بزرگسالان زنده مانده و خردسالانشان به رشد رسیده باشند و شما هم اگر دست به چنین کارى بزنید، بطور قطع همه ما هلاک مى شویم، اگر جز به حفظ دینى که با آن انس گرفته اید رضا نمى دهید و مى خواهید وضع موجود خود را هر چه هست حفظ کنید، پس با او قرارى ببندید و به دیار خود برگردید.
نصارا به سوى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) روانه شدند، از آن سو هم رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) حسین (علیه السلام) را در آغوش و دست حسن (علیه السلام) را در دست گرفته، فاطمه سلام اللّه علیه دنبالش و على (علیه السلام) به دنبال فاطمه سلام الله علیها به راه افتادند، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) فرمود: هر گاه من دعائى کردم شما آمین بگوئید،
اسقف نجران وقتى آن جناب و همراهانش را بدید، به مردم خود گفت:
اى گروه نصارا من به یقین چهره هائى مى بینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهى را از جاى بکند مى کند، زنهار که مباهله مکنید و گرنه هلاک مى شوید و تا روز قیامت حتى یک نفر نصرانى روى زمین نمى ماند،
«تفاوت رسول و نبی و مُحدَث»
برید از امام باقر و امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که در ضمن حدیثى در پاسخ برید که پرسید: «رسول»، «نبى» و «محدث» چه معنا دارد؟
فرمود: «رسول» آن کسى است که فرشته (در بیداری) برایش ظاهر شده، با او سخن مى گوید، ولى «نبى» در خواب مى بیند، و چه بسا نبوت و رسالت در یک فرد جمع مى شود. و اما «محدث» آن کسى است که صوت را مى شنود ولى صورت فرشته را نمى بیند.
«وَ تَرزُقُ مَن تَشاءُ بِغَیرِ حِساب»
رزق از نظر قرآن به چه معنا است؟
معناى رزق روشن و واضح است و آنچه از موارد استعمال آن به دست مى آید این است که در معناى این کلمه نوعى بخشش و عطا هم خوابیده، مثلا مى گویند پادشاه به لشگریان رزق مى دهد، که این جمله تنها شامل مواد غذائى لشگر مى شود، قرآن کریم هم مى فرماید:
آیا ملک و حکومت بنی امیه را خدا به آنها داد؟
در کافى از امام صادق (علیه السلام) روایت آورده که گفت :
حضور آن جناب عرضه داشتم قرآن کریم مى فرماید:
«قل اللّهم مالک الملک، توتى الملک من تشاء، و تنزع الملک ممن تشاء»
آیا جز این است که ملک بنى امیه را خدا به آنان داده؟
فرمود:
اینطور که تو فکر کرده اى نیست، خداى عزوجل ملک را به ما داد، ولى بنى امیه از دست ما ربودند، همانطور که خدا به مردى جامه نو مى دهد، ولى چپاولگرى آنرا از دست وى مى رباید، همچنان که نباید گفت خدا به چپاولگر جامه روزى کرده، چون جامه مال او نیست، همینطور نباید گفت خدا به بنى امیه ملک داده است.
«تمسک به قرآن در سیر الی الله»
در کافى از امام صادق از پدرش و از اجداد گرامیش (علیهم السلام) از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) روایت شده که فرمود:
«ایها الناس شما در خانه اى هدنه قرار دارید و در مسیر مسافرتى هستید، مسافرتى بس سریع، و چگونه چنین نباشد، با اینکه شب و روز و خورشید و ماه را مى بینید که هر تازه اى را کهنه مى کنند، و هر دورى را نزدیک مى سازند، و هر آنچه را قبلا وعده اش داده شده محقق مى سازند. پس براى این سفر دور توشه فراهم کنید.
راوى مى گوید: در این هنگام مقداد بن اسود برخاست و عرضه داشت:
یا رسول اللّه خانه هدنه چه معنا دارد؟
زندگی و سلوک عملی علامه طباطبایی
«مبانی نظری سلوک عرفانی
از نظر ملاصدرا و علامه طباطبایی»
روایتى از امام صادق (ع) در تبیین کیفیت بیرون شدن آدم و حوا از بهشت
و در تفسیر عیاشى ، از عبد اللّه بن سنان ، روایت کرده که گفت :
شخصى از امام صادق علیه السلام سئوالى کرد: و من آنجا حاضر بودم ، و آن این بود: که آدم و همسرش چقدر در بهشت ماندند، که بخاطر خطائى که کردند بیرون شدند؟
چند روایت درباره قضا و قدر الهی
روایات بسیار زیادى از ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده که فرموده اند:
«لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین »،
(نه جبر است ، و نه تفویض ، بلکه امرى است متوسط میانه دو امر).
و در کتاب عیون بچند طریق روایت کرده که چون امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام از صفین برگشت ، پیرمردى از آنان که با آن جناب در صفین شرکت داشت ، برخاست عرض کرد: یا امیرالمؤمنین : بفرما ببینم آیا این راهى که ما رفتیم بقضاء خدا و قدر او بود، یا نه ؟
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
بله اى پیرمرد، بخدا سوگند بر هیچ تلى بالا نرفتید، و به هیچ زمین پستى فرود نشدید، مگر به قضائى از خدا، و قدرى از او.
پیرمرد عرضه داشت :
حال که چنین است زحماتى را که تحمل کردم ، به حساب خدا مى گذارم ، یا امیرالمؤمنین ،
حضرت فرمود:
تقابل «جبهه توحید» با «جبهه استکبار»
با سلام خدمت استادطاهرزاده:
لطفا بفرمایید که تاکیدات شدیدی که مقام معظم رهبری (و هم چنین شخص شما) بر اینکه این کشور و این انقلاب تحت هیچ شرایطی به سمت فرهنگ غرب منحرف نخواهد شد و شکست ناپذیر است، بر اساس چه استدلال منطقی و عقلانی و قرآنی است؟
پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:
این یک بحث مفصل است که وقتی جبههی توحیدی در مقابل جبههی استکبار قرار بگیرد تاریخ، تاریخِ نفیِ استکبار است و در این حالت حتی اگر مدعیان مقابله با استکبار کوتاهی کنند، خداوند کوتاهی نخواهد کرد و آنها را میبرد و کسانی را میآورد که نسبت به تحقق توحید و نفیِ استکبار پایمردی نشان دهند.
نظری به جایگاه عرفانی
امام خمینی و علامه طباطبایی (رحمت الله علیهما)
در عصر انقلاب اسلامی
عدهای میگویند همانطور که حضرت امام عارف کاملی بودند، هر عارفی هم در جای خود یک عارف کامل است. چرا باید شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» را برای سلوک خود بپذیریم؟ به عنوان مثال چرا روش سلوکی علامه طباطبائی را نپذیریم و اساساً اگر حضرت امام را پذیرفتیم نسبت ما با سایر عرفا چه میشود؟
«نحوة رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی»
سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه میتوانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصهی ما قصهی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟